ترس

زمان برای من روی شمارش معکوسه. جلو نمیره. فقط داره میره عقب تا به یک تاریخ مشخص برسه!!! این یعنی وقتی میگن تخت و کمد بچه 20 روز طول میکشه که ساخته بشه ، من نمیتونم با آرامش بگم اکی بیست روز. من میگم خب پس زود ...زودتر سفارش بدین ... بیست روز برای من یعنی ترس. ترس از اینکه نتونم اتاقش رو بچینم.

وقتی خونه هنوز تموم نیست و من وارد ماه هشت شدم و توی این مدت چند روز درست و حسابی خودم و جوجه نبودیم که ذوق این بچه مون رو بکنیم ... وقتی من باید زودتر از زمان زایمانم برم به شهری که دکترم و بیمارستان در نظر گرفته شده م هست، وقتی میدونم جوجه توی این شهر نیست و حتی وقتی بیاد دیدنم باز همهههههههههههه  هستن، این واسه من یعنی ترس، یعنی ناامیدی، یعنی لبخندی که رو لبام میماسه.

 تقصیر اخلاق بد خودمه. تقصیر هیچکس نیست. ولی حسرت پوشیدن یک لباس بارداری به دلم مونده. شاید من آدم دیوونه ای هستم اما یک لباس راحت دلم میخواد. سخته برام جلو بقیه. سخته. کاش یکی طرف من بود.

کاش یکی میفهمید من چی میگم. ترس، زمان...هیچکی نمیفهمه.

نظرات 2 + ارسال نظر
مه سو شنبه 6 آبان 1396 ساعت 23:07 http://mahso.blog.ir

واهاییییییییی میدونم چی میگی...کاش اطرافیان هم میفهمیدن این حس رو به شکل قدیمی خودشون فکر نمیکردن و ما رو با زمان قدیم خودشون مقایسه نمیکردن...

مه سو من غر میزنم...اما فقط سر جوجه. من دوست زیاد دارم. اما هیچی واسه کسی تعریف نمیکنم. بزرگترا مشکلی ندارن. ما وسط زندگی اونهاییم. تو اگر بدونی خانواده جوجه چقدر ریلکسن از لحاظ لباس و ... باورت نمیشه. من خودم سختگیرم. فشار روم زیاده. برام دعا کن. صبرم رو از دست دادم

ساریتوس شنبه 6 آبان 1396 ساعت 22:29

نمیتونم بگم درکت میکنم چون اینطور نیست واقعاً... یعنی اصلاً خب تجربه شو نداشتم و تو شرایط این چنینی نبودم ولی به قول اون تبلیغات تو تلویزیون (D:)
میتونی بگی:
خدایا شکر که هم خونوادۀ خودم هم خونوادۀ همسرم همیشه کنارمن و مراقبم هستن :)

خانواده ها همه خوبن. واقعا همراهن. من هم شکر میکنم. اما شرایط برام سخت شده. جوجه تنها موجودیه که دارم واسه غر زدن. اون که ناراحت میشه دلم میگیره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد