مانور

یک روزی اون هفته های آخر، جوجه بهم گفت بیا مانور زایمان برگزار کنیم.

من: مانور زایمان؟؟؟

جوجه: آره. اگر تو یکهو حالت بد بشه و بخوایم بریم بیمارستان من اصلا نمیدونم چی کجاست و چی باید برداریم و ...


چند روز بعدش به دوستم گفتم جوجه گفته بیا مانور زایمان!

دوستم کلییی خندیده و میگه:  خیلی خوبه تو جیغ بزن. جوجه بدوه. خیلی هم طبیعیه!



پ.ن.

حالا بیست بار ساک وسایل خودم و بچه رو بهش نشون دادم و کلی هم براش توضیح دادم که ببین حالا اینقدر هم قضیه یکهویی نیست که تو فکر میکنی و البته که خودم حواسم بود که مدارک رو جدا کنم و همه چیز رو در محلهای مشخص دسته بندی کنم و بگذارم اما بابای نو استرس داشت!

یک چیزی که واقعا خوب بوداین بود که در مورد قضیه زایمان و خود موضوع بارداری من خودم اونقدرها نگران نبودم و یک آرامش خاصی تو وجودم بود. جوری که باعث نگرانی بقیه میشد!!!!! اما من خودم خیلی آروم بودم. نمیدونم چرا.

نظرات 1 + ارسال نظر
مه سو دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت 15:49 http://mahso.blog.ir

مامانای آروم نی نی های آروم دارن دیگه....
خیلی خوب بود مانور زایمان

میدونی که خیلی اروم نبودم اما در مورد زایمان و بارداری اروم بودم. واسه خودم هم جای تعجب داشت والا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد