یک الف بچه

اگر یک کاری رو نخواد انجام بده مثلا غذاش رو تموم نکرده..‌. میگم بخور مامانی خوشمزه س...میگه سیر شدم.یکبار دیگه اصرار کنم یا توضیحی بدم میگه :«مگه خودت، منی؟!»

تحت تأثیر

به بچه ای که میگه : « مامان! من از ناحیه ی پا احساس ناراحتی میکنم»

یا یهو واسه خودش میخونه که :« پاییز توی هر عطر ...غربت تمام دنیاست»!!!!!!!!!!!!!!!!

چی باید گفت؟!



پ.ن: باید گفت تحت تاثیره! (با لحن بابا پنجعلی)!!!!!!!!!!


عادی

امروز موقع برگشتم از مدرسه به خونه رفتم سوالاتی در رابطه با جشنواره خوارزمی از سرگروه درسم پرسیدم. خیلی تعجب کرده بود که چند گروه از یک پایه شرکت کردند و واقعا می‌خوایم مرحله مدرسه رو برگزار کنیم! چند بار هم تشکر کرد که ممنون اینقدر پیگیر هستید و تا اینجا اومدین و اینقدر توجه دارید و...کلا شده بود علامت تعجب!!!!!!!

از نظر من اما کارم عادی بود!

حلوای دارچین

چند وقت پیش خونه مامانم بودم موهام رو ریشه گیری کردم با حنا و مخلفات!!!!

البته ریشه گیری که چه عرض کنم؛ ساقه گیری!!!!! میدونید که موهام رو به دلایل مختلف علاقه ندارم رنگ کنم، از طرفی سفیدی زیاد شده و این ارث سفیدی مو در حال رسیدن کامل به ماست. جوری که قشنگ انگار گرد سفیدی پاشیده باشند روی سرم! خودم حنا و قهوه سر و پوست گردو و یک مورد دیگه رو قاطی میکنم. نسبت هم نداره و فقط هدف اینه حس کنم حنا با چیزای دیگه قاطیه!!!!! اگر بوی حنا رو دوست داشته باشید باید بگم تا مدتها هر بار که از حمام برمی‌گردم و  تا وقتی موهام خیسه عطر حنا میپیچه دور و برم حسابی. مثلا مهرداد دوست داره یا دوستام خوششون میاد. 

حالا این سری که کلییی وقت بود به دادشون نرسیده بودم و خیلی سفید شده بود، خونه بودم و مامانم گفتند بیا بلوط آسیاب شده و دارچین هم بزن. باز هم نسبت نمی‌دونم. فقط می‌دونم که دارچین رو در آبی که روی گاز بود حل کردند و کمی گرم کردند و بعد سایر مواد رو اضافه کردند. آقا ما اینو زدیم!!!! اول که سریع به مامانم گفتم مامان من دیگه هیچوقت دارچین نمیزنم چون سرم شروع کرده به خارش و شاید درست نباشه ما هر ماده ای رو چند ساعت با پوست سر تماس بدیم و دفعات قبل اینجوری نمی‌شده. حالا خارش زیاد طولانی نشد اما در طول چند ساعتی که طول کشید تا رفتم بشورم تماااااام مدت بوی حلوای دارچین تو دماغ من بود!!!!!!!! یعنی انگار ده دیگ حلوای دارچین داشتن میپختن. 

ولی انصافا رنگش با دفعات قبل متفاوت شد و رو به طلایی رفت سفیدها. 

چند روز بعد رفتم آرایشگاه مورد علاقه م در شهر مامانم که موهام رو قیچی بزنه کمی. به محض پاشیدن آب، بوی دارچین بلند شد!!!!! نصف بودم از خنده و به خانم آرایشگر گفتم قضیه رو. خندید و گفت نه اکیه ، خیلی هم قشنگ شده . 

الان یکماهی گذشته و مجدد ریشه ها دراومدن و همچنان حلوای دارچین با عطر ملایم تر در خدمت شماست.

قاطی پاتی

بالاخره چند روز پیش کاپ کیک رو درست کردم. کاپ کیک کاکائویی درست کردم چون حس میکنم بچه ها بیشتر دوست داشته باشند. خامه فرم نداده هم از سری قبل که واسه تولد فندق (خونه مامان بزرگ) گرفته بودیم یکم باقی مونده بود و همون رو فرم دادم و خیلی خیلی کم رنگ خوراکی آبی زدم و خیلییی آسمونی و ملیح شد و بخشی هم کاملا سفید موند. چون میخواستم چند تا ماسوره ای که داشتم رو امتحان کنم و مدام ماسوره عوض میکردم زیاد شکل و شمایل خامه روی کاپ کیک منظم نشد. کاغذ کاپ کیکی که داشتم هم مشکی با قلب قرمز و سفید بود و خامه هم آبی و تناسب رنگی خوبی ایجاد نشد. ولی روی خامه آبی ترافلهای ریز رنگی ریختم و خیلیییی ناز شد. در کل راضی هستم و منتظر فرصت برای برگزاری جشن کوچکی در کودکستان. 

گفتم که یک کاپ کیک بزرگ هم درست میکنم و شمع میگذارم و ... تحقیقات کردم و متوجه شدم که اون یک کاپ کیک بزرگ نیست!!!!!!!! بلکه بهش میگن باگر کیک و ابتدا باید ظرفی به نام باگر رو تهیه کنی، کیک رو در قالب مربع یا گرد دیگری بپزی و با کاتر برش بزنی و کف این ظرف باگر بچینی و فیلینگ بگذاری و...

کاملا منصرف شدم. حداقل واسه این جشن کودکستان اصلا مناسب نیست. اما بدم نیومد که واسه مناسبت‌های دیگه در زمان فراغ بال کامل!!!!!!!!!! امتحانش کنم. ترجیح میدم که اگر قراره کلی زحمت بکشم کیک رولی درست کنم و برش بزنم بشه رولت که البته ماه رمضون بیاد میشه یکسال که تصمیم دارم قالب ۳۰ در ۴۰ بگیرم و درست کردنش رو امتحان کنم!!!!!!!!! اما باید انجامش بدم. من میتونم!!!!!!!!!

حالا واسه کیک بزرگ تر و شمع و... هر کاری کردم میام میگم.

مورد بعد اینکه واسه روز مرد و پدر و...کار خاصی نکردیم دیگه. به تبریک زبانی اکتفا کردیم. راستش خونه مامانم که بودیم رفتم چند تا ساعت فروشی و ساعت دیدم. ما واسه ازدواجمون ساعت نگرفتیم. من دوست داشتم اما به مهرداد گفتم ساعت بگیریم؟ گفت من زیاد ساعت دوست ندارم و ... منم واقعا تو شرایطی نبودم که هزینه بتراشم و راستش هر چی هم کم میشد خوشحال میشدم و گفتم پس منم نمی‌خوام.ناراحت هم نشدما. بعدها داداشم یکی از ساعتهاش رو داد به مهرداد. گمونم از غنائم عزیزان دلی بود که دیگه از دیده رفته بودن احتمالا از دل هم رفته بودن!!!!!!! مهرداد اونو دست میکرد هم خیلی بهش میومد هم خب آدم افکارش فرق می‌کنه. به عنوان یک وسیله صرفا تزیینی هم خوشش اومده بود. ولی خب حس اینو داره که کافیه دیگه...ریا نباشه و شوهر شیفتگی هم نباشه دستهاش واقعا خوشگلن و ساعت و انگشتر و دستبند و ...خیلییی رو دستش شیک و قشنگه. 

می‌دونم اگر دنبال ساعت باشه هم از این هوشمندها میخواد که کاربرد بیشتری داشته باشه. اما چشم من دنبال ساعت تزیینی و خوشگله. رفتم چند تا ساعت فروشی و کمی قیمت پرسیدم و طرحها رو دیدم. متوجه شدم در حد جیب ما تا سه چهار تومن هم ساعتهای خوب و خوشگل هست. اما راستش هیچکدوم شدید به دلم ننشست و باز هم فکر کردم که شاید با همفکری هم این پول رو خرج کنیم بهتر باشه. اما باز هم همچنان این نخود رو در دهان خیساندم و فکر کردم نگم بهش. به امید روزی که بتونم چیزی بگیرم و سوپرایزش کنم.

ما هیچ گونه عطر و ادکلنی نداریم. قبل از آشنایی با من و اوایلش مهرداد استفاده میکرد. حتی واسه م هدیه گرفت یادم هست. اما بعد که ازدواج کردیم به خودش برگردوندم و اونها تموم شد دیگه چیزی نگرفت. متأسفانه من نمیتونم بوی هر ادکلن یا عطری رو تحمل کنم. خیلی سریع سرم درد میگیره و حال و روزم به هم میریزه. مدتهاست میگم بریم یک عطر یا ادکلنی هم زنونه و هم مردونه بیابیم و بخریم که من توان تحملش رو حداقل در تست اولیه داشته باشم اما فرصت نمیشه که نمیشه. فعلا برنامه ریزی کردیم اواخر بهمن بریم!!!!! دیگه همینها هدیه س دیگه!!!!

حالا اگر ادکلن و عطر خوبی هم میشناسید به ما بگید ممنون میشم. بریم تست کنیم. فعلا خودم مردونه کالوین کلین یوفوریا گمونم بود بوش رو تونستم تحمل کنم.قیمت و ...هم نمی‌دونم فعلا. 

پدر مهرداد که شهر خودشون بودن و پدر من هم مدتیه شهر ما نیستن و مشهد هستن. برای موردی رفتن اما خب واسه عمه م مشکلی پیش اومد و موندن کمی کمک کنند. کلا هم هیچوقت نمی‌دونیم برای باباها چی باید بگیریم. 

روز مادر رو جدا میگم چه کردیم.

سرمدادی های نمدی تولد هم درست نشده هنوز. 

دلم همش خواب و دراز کشیدن میخواد. 

آبرنگ استادم چند تا آفرین بهم گفتند و با اینکه من چیزی نمی‌بینم اما ایشون میگن راه و روشت صحیح و درسته. میخوان نمایشگاه از آثار هنرجوهاشون برگزار کنند که من فکر کنم اثری ندم بهتر باشه. کاسبی استاد کساد نشه!!!!! حالا اینو شوخی کردم البته. می‌خوام پر قدرت تمرین کنم حتما یکی دو کار درست تحویل بدم. اگر چیزی کشیدم میگذارم اینجا فقط نبینم کسی بخنده ها!!!!!!!