کاریکاتورها

از ظهر تشریف بردیم بیرون و بعد از نماز مغرب و عشا برگشتیم. اونجا هم تو قدم زدن های مثلا عشقولانه مون!!!چشمککلی سر همدیگه غر غر کردیم!!!خنثی

مهرداد خان میگن که اینکه میگم زندگی همینه یعنی بالاخره وقتی آدم کنار فامیل هست این موارد رو هم باید در برنامه ش بگذاره.

منم غر غر !!! میکنم که من که از همه به این چیزها مقیدترم . فقط میگم تعادل!!!من نگران آینده م.نگران

حالا کلییییییییییییییییییییییی حرف زدیم. تهش با هم قهر کردیم!!تعجب

 

دو ساعت بعد. منزل:

غزل در حال انجام تکالیف دانشگاه:

-غزل: "باهات آشتی نیستما ولی بیا این قسمت رو برام درستش کن."

- مهرداد:" منم باهات قهرم ولی میام انجامش میدم."

-مهرداد:" سعی نکن جلو خنده ت رو بگیری. به هر حال من قهرم"

- غزل:" من نمیخندم که!"

-مهرداد:"خودم دیدم که خندیدی!"

-غزل:"خودت چرا میخندی؟"

-مهرداد:"قیافه ت خنده داره آخه!"

چند دقیقه بعد:

-مهرداد:"ازت خوشم نمیادااااااا ولی شام چی میخوری؟"

-غزل:"منم. ولی هر چی باشه میخورم."

 

خودم رفتم غذا درست کردم. چند دقیقه بعد :

غزل:"مهرداد برو شام رو بیار که بخوریم"

مهرداد:" شام میخورم با اینکه دست پختت بده!"

غزل:

جوجه:"بله!!!آدمی که اخلاقش بده. دست پختش هم بده!

 

پ.ن.

و این ماجرا ادامه دارد...قهرمون هم شبیه آدمها نیست. کاریکاتوری قهر میکنیم.