پاسخ دوست عزیزم با عنوان انتخاب گوشی موبایل

یکی از دوستان وبلاگی سوال پرسیدن در مورد گوشی ،پاسخشون طولانی میشد در قالب پست فرستادم. اگر مورد نیازتون نیست شرمنده نشم و نخونید اما اگر خوندید و پیشنهاد یا نظر و تجربه ای داشتید به دوستمون کمک کنید.ایشون دنبال گوشی تا قیمت حدود هشت میلیون هستند.


سلام عزیزم.خوبی؟ خواهش میکنم.کاری نیست...

ببین کلا سه تا گوشی پیشنهاد میشه.

یکی شیائومی Redmi note 10. این همون گوشی خودمون هستش.ما با دو هفته حدودا فاصله خریدیم .اولین بار چهار میلیون و نهصد و خورده ای. دومین بار پنج میلیون و دویست و خورده ای. الان حدود پنج و هشتصد اینا هست. ما و اون دوستانی که گرفتیم همه راضی هستن.الان مهرداد جان میگه که پسر خاله ش فقط از دوربینش خیلی راضی نیست اما توجه کن که پسر خاله مثلا میخواد از ماه و خورشید اینا عکس بگیره و کارهای خاصی داره. ولی اتفاقا منم گوشی قبلیم همون مثل گوشی شما بود و اولین باری که با این عکس گرفتم رفتم آسمون.:خنده:

مورد بعدی redmi note 10 pro هستش. Ram ش ۶ گیگابایت هستش و hard یا همون حافظه ش ۱۲۸ گیگ. همون گوشی جدید ما هم همین مشخصات رو داره.اما اینها از نظر CPU با هم تفاوت دارند. همین مدل پیشنهادی دوم با ram هشت گیگابایتش هم موجوده که یکم گرون تر میشه. پیشنهاد دوم قیمتش هفت و خورده ای نزدیک هشت میلیون هست.

پیشنهاد بعدی mi 11 lite هست. که با رم 8 و ظرفیت 128 قیمت مناسبی هم داره. همون زیر هشت میلیون.

همه ی این گوشی ها برند شیائومی هستند.

حالا من یک لینک واسه شما اینجا میگذارم میتونی بری خصوصیات همه ی اینها رو کامل ببینی، حتی نمونه فیلم و عکسی که میشه با اینها گرفت موجوده. هر سوالی در مورد ویژگی‌ها اگر برات مطرح شد بپرس همینجا.

https://www.gsmarena.com/compare.php3?idPhone1=10247&idPhone2=10662&idPhone3=10665

و اما جاهایی که میتونی بخری همون سایتهای ترب و ای مالز هست. من چهار تا سایت برات میفرستم. ببین اینها میگن این گوشی ها در سایت ها یا فروشگاه‌های دیگه به چه قیمت‌هایی موجود هستش.سایت آخر تخصصی موبایل هست البته. نکته ای که لازمه دقت کنید اینه که مثلا شما میری یک مدل گوشی رو میبینی یهو قیمتش در دو تا فروشگاه خیلی با هم اختلاف داره. حواست باشه که گاهی همون گوشی هست اما مثلا رمش فرق داره یا رنگ گوشی و خصوصیات جزئی تر. اسم رو با خصوصیات چک کن که همونی باشه که مثلا انتخاب کردی بعد قیمتش رو ببین.

https://emalls.ir/

https://torob.com/

https://zoomit.ir/

https://www.mobile.ir/

خب غیر از این فروشگاه‌هایی که توی این سایتها معرفی میشه خودت هم توی گوگل بگردی گاه جاهای دیگه هم هست. البته دیگه باید چک کنی معتبر باشن و اینا. 

حالا شما برو اینا رو چک کن .باز اگر موردی بود خبر بدین تا بپرسم یا چک کنم.



نه به استثمار

چند روز پیش که خونه مامان مهرداد بودیم جاری یهو به فندق گفت میخوای واست فوتبال دستی درست کنم؟ نمیدونم این بچه ی ما فوتبال دستی کجا دیده که خوشش میاد و دوست داره. وقتی دو سالش بود دقیقا آخرین باری که قبل از کرونا مهمونی رفتیم یک جایی دید و سعی میکرد باهاش بازی کنه و البته چند باری اسم همون خانواده رو هم آورده اما یعنی واقعا از دوسالگیش هنوز یادش هست یا نیست نمیدونم!!!

خلاصه جاری جان انگار واقعا میخواست براش درست کنه. از بابا میپرسید که مثلا فلان وسیله دارید و ... به جاری گفتم ببین چه شری برامون درست کردی! حالا مگه این بچه یادش میره! این امروز اگر فوتبال دستی رو براش درست نکنیم رهامون نمیکنه!

آخرش نشد که اونجا فوتبال دستی درست کنیم اما چند تا ویدئوی درست کردنش رو با فندق نگاه کردیم که یک ذره از لحاظ فکری قانع بشه

مهرداد تا دیر وقت برای کاری دانشگاه بود و ما هم کلید خونه رو نداشتیم و مامان هم البته نگذاشتند که زود بریم خونه...این بود که یازده و نیم تازه رفتیم خونه. فندق تا وارد خونه شد گفت خب! الان وقتشه که فوتبال دستی درست کنیم!

نیم ساعتی لفتش دادم که شاید بی خیال بشه اما نشد که نشد. مهرداد خسته  بود و رفت خوابید...موندیم من و فندق! اول گشتم یک کارتن پیدا کردم،بعد هر چی فکر کردم دیدم هیچ میله یا نی یا وسیله ی اینجوری نداریم، بالاخره فکر کردم که چندتا سیخ چوبی جوجه رو به هم بچسبونم و به جای میله یا همون دسته های فوتبال دستی ازش استفاده کنم. بساط قیچی و خط کش و چسب و کاتر و...رو پهن کردم و له و خسته شروع به کار کردم. فندق هم سرحال و شاداب و بدون نشانه ای از خواب آلودگی رو به روم نشسته بود و بر حسن اجرای کار نظارت میکرد

حدود ساعت دو بالاخره در حد دو تا آدمک و دو تا میله درستش کردم.آدمکهاش رو فندق خودش رنگ کرد و خیلی هم ذوق داشت. راضیش کردم که چون خیلییی دیر وقته فعلا با همین دو تا بازی کنه،باز فرداش تکمیلش کنیم...یک لبخند بزرگی نشسته بود روی صورتش و تنهایی کلیییی بازی کرد و منم دراز به دراز روی مبل افتاده بودم. 

بالاخره گفت بریم بخوابیم.چون خیلییی یهو خواب بهش هجوم آورده بود، دقایقی بد اخلاق شد. رفت دوستاش رو بخوابونه. همون گوریل و خرس و حنا خانوم و ...از شانس خوب من،حنا خانوم نبود و نتونستیم پیداش کنیم. بهش گفتم مامان چون خیلی از وقت خواب گذشته شاید حنا خانوم یک جای دیگه خوابش برده و بیا یکی دیگه از دوستات رو جایگزین کنیم. سکوت کرد...رفتم چک کنم ببینم وضعیت رختخواب خودش چطوریه که یهو صدای گریه ش بلند شد...معلوم بود کلییی بغض قورت داده و یهو بغضش ترکیده! مهرداد بیدار شد و گفت چی شده؟ گفتم نگران نباش، حنا خانوم گم شده الحمدلله مهرداد حنا خانوم رو دیده بود و خانواده ای از نگرانی دراومدن. بالاخره پس از طی سایر مراحل قبل از خواب،اومد و خوابید و من اون طرف تر هلاک افتادم.

فرداش به محض اینکه چشماش رو باز کرد از همون جایی که offشده بود، on شد و گفت مامان بقیه فوتبال دستی رو درست کن لطفاً! ( باز خوبه با ادبه)

بالاخره باز زمان گذاشتم و کاملش کردم و درست در حالی که فکر میکردم قضیه تموم شده، گفت مامان بیا با هم فوتبال دستی بازی کنیم!


پ.ن۱: جاری های عزیز لطفاً در انتخاب پیشنهادات دقت کافی مبذول فرمایید.

پ.ن۲: گوریل و حنا خانوم اینا دو ماهی هستش که صاحب تختخواب شدن !!!

پ.ن۳: پایان نامه چیست؟

پ.ن۴: ساخت کاردستی های خود را به ما بسپارید.حتی نصف شب!

پ.ن5: خونه مامان که بودیم گفتم لطفا واسه تولد فندق فوتبال دستی بخرید. اصلا ما خودمون میخریم هزینه ش رو با شما حساب کتاب میکنیم...هیچوقت از این کارها نمیکنما اما دیدم فکر بدی نیست و هم وسیله به درد بخوری تهیه میشه. هم همه مشارکت کردند و از فکر چی بخریم هم رها میشن. و هم کمکی به اقتصاد خانواده ی ما میشه

روحت شاد

ارشا اقدسی درگذشت.

من این بنده ی خدا رو زیاد نمیشناختم. اما در اون دقایق اندکی که از قاب تلویزیون میدیدمش، اینکه کارش رو دوست داشت و تلاش میکرد تو چیزی که بهش علاقه داره بهتر و بهتر بشه واسه من جالب بود. علاقه ای که دنبال میکرد خود خطر بود و اینجور کارها همیشه برای من عجیب بودند. ظاهرا قراره که اعضای بدنش هم اهدا بشه. خداوند به خانواده ش صبر بده. مرگ جوون خیلی سخته.روحش شاد.

پسا واکسن

ما امروز واکسن زدیم...سینوفارم. اینجا فقط همین واکسن بود.گفتن پنجشنبه برکت هم میارن. اگر کسی مایل بود برکت بزنه میتونست صبر کنه.

من تا الان مشکلی نداشتم.فقط خیلی خیلی کوچولو حس میکنم دستی که واکسن زده شده سنگین تره.فقط و فقط یک ذره ها!

مهرداد که واکسن زد دوباره برگشت دانشگاه و بعداً گفت چند دقیقه سر درد داشته که زود خوب شده و حتی نیاز به مسکن پیدا نکرده.

به امید آنکه هر چه سریعتر واکسیناسیون واسه همه انجام بشه.


واکسن...

من و مهرداد قراره فردا بریم واکسن بزنیم...

بالاخره این چند واحد درس دادن یک جایی به درد خورد انگار!

البته قبلش هم انگار قرار بود از اینکه در این سن و سال هنوز دانشجو هستم منتفع بشم که خب نوبت این یکی زودتر رسید.

حالا این وسط حس من اینه که:

چه خوب ولی بقیه چی؟ داداشهام،فامیلم،دوستانم،هموطنام...

کاش زود واکسن به همه برسه.

کاش زود برسیم به زمانی که این روزها خاطره شده،هر چند تلخ.

فندق روزی چند بار رویای دریا و ماسه بازی رو مرور می‌کنه...

چقدر مردم این مدت رویا بافتن ...