آدم بده 3( غیبت کنم کمی)

اینهایی که گفتم چیزای خاصی شاید نباشن. موارد خیلی بیشتر از اینهاست. اما آنالیز و تحلیل من از پدر و مادر جوجه جان اینه:

اونها بسیاااار آدمهای خوبی هستن. اینکه مامان جوجه میاد وسط و شروع میکنه به تمیز کردن یک دلیلش اینه که میگه یعنی اینجا هم خونه خودمه و من و شما نداریم و اصطلاحا خودمونی هستیم. منظوری نداره. دلیل دیگه ش هم اینه که از اون زنها نیست که پاش بندازه روی پاش بنشینه عروسش جون بکنه و کار کنه میخواد اونم وانمود کنه یا واقعا کاری انجام بده. زحمت نباشه یعنی. هدف مامان مثبته اما به هر حال باید یک فرقی هر چند کوچک بین خونه ما و خونه خودش باشه. یعنی مامان باید بدونه که فرق اینجا و اونجا فقط این نیست که از من بپرسه غزل جون فلفل کجاست. فرقش اینه که مثلا با همفکری یا حتی نظر من نوع نهار ظهر رو انتخاب کنه یا دیگه حالا لازم نیست کللللللللللللللل کارای خونه من رو انجام بده. شاید یک عده دوست داشته باشن یکی بره کاراشون رو بکنه ولی من اینجوری نیستم. خب اونها مهمان بودن. البته من کلا بیخیال شدم ها. دیگه فقط مینشستم سر سفره آماده.

مساله بعد اینکه مثل قضیه کیک کلا روشهامون در مورد بعضی موارد با هم فرق داره. خب من چون اونا بزرگتر هستن همیشه احترام میگذارم و هیچی نمیگم. اگر دیگه یک چیزی به نظرم خیلییییییییی حیاتی یا داغون برسه مطرح میکنم. حالا شما اینو تعمیم بدین به همه چیز. وقتی زیاد با هم باشیم مثلا یهو میگن (از سر محبت) اگر این فرش اونجا باشه بهتره. خب این مورد ساده ای هست. اما گاهی موارد حیاتی تره. گاهی از نظر من خیلیییی شخصیه. بعد من روم نمیشه چیزی بگم ،سختم میشه و اذیت میشم.

گاهی یک دفعه یک سری تصمیماتی واسه جوجه میگیرن. البته جوجه خیلی وقتها حواسش جمعه و زیاد از اینهایی نیست که گوششون هست و حرف اونها. انالیز میکنه مسایل رو و کلا به همفکری با من هم خیلی اعتقاد داره. اما گاهی مسائل ریز و ظریفی هست که جوجه در نگاه اول متوجه نمیشه . به واسطه مرد بودن یا اینکه مثلا نکته ای رو به هر حال حواسش نیست. بعد حالا عمدتا ما حواسمون هست و اگر کاری رو نخوایم انجام نمیدیم اما هست مواردی که اونها یک تصمیمی واسه جوجه که به زندگی شخصی ما مربوط میشه گرفتن و تا حدی هم جلو بردن و یک خرابکاری این وسط شده. همه اینها هم ریشه در محبت و توجهشون داره ها.

کلاااااااااااا من فهمیدم که آنچه که به عنوان دخالت والدین در زندگی زوجین هستش اکثر موارد از سر محبته. بندگان خدا حواسشون نیست که ممکنه این کار زیاده روی باشه یا درست نباشه. من همیشه به جوجه میگم و مثال میزنم میگم اگر مثلا در فلان مورد پدر و مادر من همین برخورد مشابه رو میکردن تو میفهمیدی که من چی میگم. پدر و مادر من اصلا کاری به زندگی ما ندارن. نه اینکه بی توجهن. نه. به ما اعتماد دارن و حریم ما رو به رسمیت میشناسن.  من از هر وقت که یادم میاد پدر و مادرم منو ادم بزرگ حساب میکردن. اما به نظر من مامان و بابای جوجه از سر لطف گاهی یادشون میره که بچه بزرگ شده. حتی اگر مسیری رو اشتباه بره.


نظرات 2 + ارسال نظر
مه سو جمعه 28 مهر 1396 ساعت 00:05 http://mahso.blog.ir

موافقم باهات دختر....ار سر دلسوزی یهو فاجعه توی بعضی زندگی ها پیش میاد...حالا شما مدیریت میکردین جفتتون....ولی بعضیا مدیریت ندارن چه مرد چه زن...

مرسی که همراهی

دخترمعمولی پنج‌شنبه 27 مهر 1396 ساعت 10:03 http://mamoolii.blogsky.com

من واسه سه تا پستو همین جا کامنت میذارم از روی تنبلی :دی
1- اون کیک پزو که میذارن رو گاز، منم دیدم و شنیده ام. چیز عجیبی نیست :)
2- واااای! خیلی بده یکی بیاد این طوری تو خونه ی آدم نظر بده. منم کاملا همین شخصیتو دارم. مهم هم نیست کی باشه. من حتی دوستمون رو یه بار خودم ازش خواسته بودم تو آشپزخونه کمک کنه چون بچه مون کوچیک بود و هنوز بلد نبودیم زمانو تنظیم کنیم! مهمونا داشتن میومدن و ما هنوز هیچ کاری نکرده بودیم! ولی خودم معذب شده بودم از اینکه هی یکی تو آشپزخونه است و در کابینتا رو باز می کنه. ولی خداییش نتیجه اش که میشه یه غذای آماده که تو اصلا بهش دست نزدی خیلی حال میده .
3- ما که خدا رو شکر هیچ وقت تو ایران خونه ی مجزا نداشتیم که این حالت بخواد پیش بیاد اصلا! فقط یادمه یه بار به همسر گفتم (تو خونه ی خودشون) بیا واسه تولدم کیک درست کنیم. آقو ما رفتیم تو آشپزخونه، داشتیم کیکو درست می کردیم، یهو مامان همسر اومد نسکافه رو درآورد گفت اینم نسکافه. گفتم نه مرسی، نمی خوایم. گفت نه بریزین خوشمزه میشه! هیچی دیگه خودش یهویی گرفت دستش و پاشید تو کیک!!! منم اصلا نسکافه و چیزای تلخ دوست ندارم. وقتی کیک پخت، اون تیکه هاشو هی می کندم میدادم به همسر! تازه داشتیم کیک می خوردیم، بابای همسر اومد گفت این چرت و پرتا چیه می خورین؟ کیک می خورن. خب میوه بخورین. اینا همه اش ضرره!!
هیچی دیگه، ما به این ترتیب یه کیک ساده و اسه تولدمون پختیم و خوردیم و خاطره ای شد خاطرستان :|
4- منم کاملا موافقم که همه ی اینا از روی محبت زیاده، اما میدونی همیشه حسن فعلی و فاعلی با هم مهمه. فقط نیت نیست که مهمه، عمل طرف هم باید مناسب باشه. هر کدوم از اینا درست نباشه، خود به خود طرف مقابل آسیب می بینه.
5- این بود انشای من :)

اینم فکر خوبیه. من گاهی واسه پستهای خودت میخوام نظر بنویسم چون تنبلیم میشه زیر هر کدوم جدا بنویسم بیخیال میشم.ازت تقلید میکنم.
1. آره خب . حدس میزدم جدید نباشه ولی برنامه ذهنیم بهم میریخت. گرچه من فقط عضو ناظر بودم. خخخخخ
2.حالا اینها یعنی میخوان زحمت نباشن و کمک کننن و مثلا قضیه مادر و دختریه ها!!! اصلا فضولی اینا تو کارشون نیست ولی خب دیگه اختیار همه چیز از دستم در میره
3.عزیزم. خب ببین منم همین وضعو دارم. البته اوجش تو این چند ماه بوده که مجبور بودیم با هم زندگی کنیما ولی مثلا خرید هم باهاشون بریم همین میشه. بعدا پست میگذارم بخون. خب وقتی میگن این خوبه و ... ادم یکم تو معذوریت میمونه.
4. درسته . من میفهمم . اما اونها چی؟!
5.نمره ت 20 پسری رو ببوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد