مسئولیت پذیری مدرن (پست پرشین بلاگی من در تاریخ 11 آبان 95)

یک عالمه سریال بردم واسه یکی از دوستای خانوادگیمون که چند تا دختر دارن، بعد خودم اونجا بودم که داشتن یک سریالیش رو میدیدن. قسمت آخرش رو میخواستن بذارن که من گفتم خب من دیگه برم خوابگاه!!!

همه شون با هم میگن:" نکنه پسره میخواد بمیره ، داری میری که دعوات نکنیم!

من:تعجب

خوابگاه که رسیدم، نیم ساعت بعد پیام دادن که :" مرسی که نمرد!!!"قلب

 

پ.ن:

یعنی اینجوری آدم باید مسئولیت پذیر باشه ها! فیلم میده به کسی ببینه پای همه عواقب سناریوش هم بایسته!بله


الان نوشت

اون موقع من ترم یک دکترا بودم و زمانهایی که مهرداد نبود خوابگاه سکونت داشتم! این در واقع یک پستی بوده توی وبلاگ قبلیم (پرشین بلاگ) که داغون شد. تصمیم گرفتم گاهی از پستهای قبلیم اینجا بگذارم...خوندن و مرورش واسه خودم جذابه...یادآور خاطرات من و همینطور اخلاق و افکار غزل در سالهای گذشته هست...اونهایی که حس میکنم واسه دوستان دیگه جذاب نیست هم فقط به آرشیوم با همون تاریخ خودش اضافه میکنم...کاش بلاگ اسکای بلایی سرش نیاد...