مهرداد این روزها...

مهرداد شهریور نود و شش از پایان نامه دکتراش دفاع کرد. اون زمان هنوز چند ماهی تا به دنیا اومدن فندق مونده بود. مهرداد رفت تهران و چهل روز دقیقا اونجا بود و بالاخره دفاع کرد. با اینکه این دانشگاهی که الان هستش بورس بود و خیلی هم مشتاق بودن واسه جذبش، مرداد امسال تازه حکمش خورد و رسما هیئت علمی اینجا شد. مهرداد همیشه میگه یکوقت وزیر علوم یا مقامی در همین حدود (من فراموش کردم) گفته که متوسط زمانی که طول میکشه تا نیروهامون رو جذب کنیم، چهل و پنج روزه. مهرداد همیشه میخنده و میگه فکر کنم زمانی که واسه بقیه طول میکشه در حد یک روز یا چند ساعته، با این دوسال زمان من جمع میکنن و میانگین میگیرن میشه چهل و پنج روز!!! یکبارم خودم دیدم که یکی از همین مقامات دراز پایه میگفتش که اصلا نخبه ها توی نوبت قرار نمیگیرن واسه جذب! حتی نمیخواد فراخوان شرکت کنن!!! بدون نوبت درخواستهاشون بررسی میشه!!! پینوکیو روش کم شد در همون لحظه و استعفای خودش رو اعلام کرد. والا!

به هر حال الان مهرداد هیئت علمی اینجاست. خوبی اینجا اینه که با اینکه جای خیلی بزرگی نیستش اما چون اعضای رسمیش کم هستن به همه سمت رسیده!خخخ .نه من نه مهرداد دنبال اینجور اسم و رسمها نیستیم اما مهرداد کلا کارهای چالشی دوست داره. پسر منظم و خوبیه و من میبینم که تو سمتهایی که داره چقدر زحمت میکشه. نتیجه این سمتها حقوق نیستش. جدی جدی جدی بعضیش فی سبیل الله هست فعلا!!! یعنی من به مهرداد میگم جوننننننننننننننن من یعنی هیچیییییییی پول نمیدن؟ خب مهرداد واسه همینها کارش خیلی زیاد شده و تقریبا تا شب نیستش. اینجا مثل تهران نیستش که همه تا عصر کار میکردیم. اینجا طبیعیه که یکی نهایت 2 خونه ش باشه. اینها تا 4 دانشگاهن البته بعدش هم جلسه و کارهای مونده و ...

خب اینهمه گفتم که بگم من و فندق بیشتر با همیم و این گاهی کارها رو سخت میکنه. اما چاره نیستش و مرد خونه از اینکه کار میکنه خوشحاله.

باورتون میشه بعد از بیش از هفت سال زندگی، مرداد امسال اولین باری بود که مهرداد یک حقوق رسمی و ثابت گرفت؟ ما توی تمام این سالها البته هر جوری بود جلو رفتیم و سعی کردیم حتی پس انداز هم داشته باشیم و واقعا خدا رسوند. اینقدر که حس نمیکنیم یکهو یک اتفاق خیلی خاص افتاده. اما شاید اونهایی که از دور ما رو میدیدن فکر میکردن اینها حتما اوضاعشون خیلی عالی و ثابته که بچه هم دارن!

پ.ن: محض اینکه بدونین واقعا اسم و رسم واسه مون مهم نیستش بگم که ما حتی به مامان باباهامون نگفتیم که مهرداد رییس شده یک جای مهمی!!! نمیدونم چرا نمیگیم. شاید چون مامان باباها این مسائل رو خیلی بزرگ میکنن و ما میخوایم همه چیز عادی پیش بره! هیچکس هم در این رابطه صحبتی نمیکنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
مه سو جمعه 2 اسفند 1398 ساعت 00:16

خدا رو شکر براشون حکم اومد....ان شا الله موفقیت های بیشتر و همیشگی....در کنارش موفقیت های خودت در دکترا....

مرسی گلی.ممنونم از محبتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد