اورست

امروز یک کوه ظرف شستم. قشنگ در حد اورست...اینکه چطور این همه ظرف جمع شده و اینکه چطور تحمل کردم و مواردی از این دست رو بیخیال! فقط بگم که من هر بار چالش "سینک خالی" راه انداختم، بعد از مدت نه چندان زیادی شکست خوردم. یعنی قشنگ کافیه یک روز نتونم ظرف بشورم همه چیز بد به هم میریزه...

سه سال پیش وقتی اومدیم و اینجا مستقر شدیم و بالاخره وسایلی که نداشتیم رو خریدیم، من توی ذهنم بود که ماشین ظرفشویی هم بخریم و حتی به پدر مهرداد (که خونه مون در واقع مال اونهاست) گفتم که موقع طراحی کابینت جا برای ظرفشویی هم در نظر بگیرن. حالا حتی ما هم اینجا نباشیم بالاخره ساکن خونه هر کی باشه ممکنه ظرفشویی داشته باشه و بالاخره باید تو طراحی بهش توجه بشه... سه سال پیش ما تو وقت خیلی محدودی خونه رو تجهیز کردیم. حالا درسته اونوقتها خیلیییی حرص میخوردم.اما الان بیشتر تبدیل شده به یک خاطره ی خنده دار!!! بعدا یکم از اونروزها مینویسم...

خلاصه توی اون وقت محدود فرصت گشتن و پرس و جو و ... نبود. یادم نیست که پولی هم مونده بود واسه خرید ماشین ظرفشویی یا نه... ولی خب به نظرم اگر مدل و مشخصات دیگه به نتیجه میرسیدیم میشد بخریم.

بعدا هم دیگه مشمول گذر زمان شد و راستش خودم هم هی از اینور اونور شنیدم که میگن ظرفها رو بی رنگ میکنه و مات میشه و لیوانا رو خوب نمیشوره و قابلمه نمیشوره و ... حتی شنیدم یکی همه ظرفهاش رو چینی سفید هتلی  خریده بود که دیگه راحت بذاره ماشین ظرفشویی! خب بی انگیزه شدم... حالا نگاه نکنید من یک کوه ظرف نشسته داشتم!!! تو ظرف شستن ادم وسواسی هستم... تعریف از خود میشه اما واقعا درجه یک ظرف میشورم. قابلمه هام رو باید ببینید انگار تازه خریدم. هیچ لک و چربی و ... روش نیست. البته که هنوز به پای مامانم نرسیدم!!! خب حالا با این اخلاق ماشین ظرفشویی واسم کاربردیه؟!!!

هنوز توی فکر خریدش هستما. منصرف نشدم. اخه واقعا فکر میکنم شاید اگر بود کمک بزرگی میشد...اما هم کم انگیزه شدم هم دیدین که چطور قیمت هر چیزی سر به فلک کشیده! گاهی میگم کاش همونموقع ها خریده بودم اصلا گذاشته بودم همینجوری دکوری باشه...

من مثلا 10 تایی قاشق و چنگال توی دستم دارم...از هر سایزی تقریبا ده تا و گاهی کمتر...سرویس چینی که توی دستم هستش هم شش نفره س که خب توی این بیش از 7 سال استفاده تلفات هم داشته. حالا وقتی ظرفهام کثیف میشن، هی از اون قاشقهای مجلسی تر و نوتر میارم بیرون و به مهرداد میگم ببین مهرداد جون امروز به مناسبت تولد مثلا خاله ی شما از قاشقهای مجلسی استفاده میکنیم! باز فرداش میشه بشقاب های سری دوم دم دستیم رو میارم و میگم مثلا امروز روز ولادت حضرت زینبه ! خلاصه اینجور وقتها هیچکدوم از مناسبتهای ملی و مذهبی از زیر دستم در نمیره! یا مثلا میگم ببین بیا فکر کنیم امروز واسه مون مهمون اومده گاهی که قضیه طولانی میشه مهرداد میگه مناسبت امروز چیه؟ وقتهایی بوده که دیگه مناسبت نبوده گفتم ببین دیگه اینارو نگه داشتیم واسه کی و چه وقتی؟ خوش باش از زندگیت لذت ببر!

حالا الحمدلله امروز کلی ظرف شستم و از فردا میرم تو چالش سینک خالی... ببینم تا کی دووم میارم!

نظرات 4 + ارسال نظر
مه سو دوشنبه 22 دی 1399 ساعت 15:34 Http://mahso.blog.ir

من خیلیییییییی وسواسی ام توی ظرف شستن...یعنی تا 4 تا ظرف میره توی سینک وامیستم میشورمش...شب سینک پر باشه خوابم نمیبره...یعنی در حال جان سپاری هم باشم اول میرم ظرفامو میشورم بعد میام جان میدم :))))
من ماشین ظرفشویی دارم...این خونه که مستاجریم جا برای ماشین ظرفشویی نداشت همرام نیاوردمش از خونه مامانم اینا...
واقعا قیمتا وحشتناک بالا رفته...من یادمه 3 سال پیش ظرفشویی و لباسشویی و یخچالم رو بوش خریدن برام...همون موقع هم به نسبت الجی و اینا خب قیمت بالایی داشت ولی اصرار کردم این مارک بگیرن که خوب باشه..بعد الان با پولی که اون موقع این سه قلم رو خریدیم باید فقط ظرفشوییم رو بخریم!!! تازه بیشتر میشه که کمتر نمیشه!!! بعد حقوقا مگه چقدر تغییر داشته از اونموقع تا الان؟!!!
وای توی آوردن وسایل چقدر که من حرص خوردم سالم برسن...از ترس همین قیمتا خواهر!!!

درک میکنم. تنت سلامت باشه همیشه. من قدیم هم روی ظرف شستن به موقع گیر نبودم ولی دیگه میشستم... الان واقعا یکوقتهایی مدام یا درگیر فندقم یا درگیر کارهای کلاسها یا خسته...واقعا گاهی بیهوش میشم ...مدتی هست کم انرژی شدم یا بهتره بگم انرژیم چند جای دیگه صرف میشه و به ظرف شستن که میرسم ته میکشه...
حالا دعا کن چالش سینک خالی که نه، سینک خلوت رو بتونم ادامه بدم.
وسایل هم مبارکت باشه... خوب شد همونوقت خریدی واقعا! من همه وسایلم رو مامانم اینا نخریدن. یعنی اگر یادت باشه من مدتی تهران بودم و خوابگاه متاهلی... فضای کمی داشتم همه چیز نخریدم همونوقت... گاز و یخچال از وسایل بزرگتر مونده بود. دیگه بعدا خودم خریدم. نگذاشتم مامان اینا پولش رو بدن... یکم کار کرده بودم و پس اندازی داشتم. ولی خب گیر بارداری اینا بودم. گفتم ظرفشویی بعد... پس شما هم از ظرفشویی استفاده نکردی بدونی کاراییش چطوریاست! اگر اطلاعاتی داشتی بهم بگو لطفا

دانشجو جمعه 19 دی 1399 ساعت 22:06 http://mywords97.blogfa.com

من به همسرم میگم در خونه ما قانون بقای ظرف کثیف وجود داره! هر چی میشوری تمومی نداره. قبلا عادت داشتم هر ظرفی کثیف میشد بلافاصله می شستم. این خیلی سخت بود. همش در حال شستن بودم. بعدا دیگه یاد گرفتم بگذارم روی سینک و وقتی کمی بیشتر شد بشوریم..... من هیچ ظرفی رو خاص مهمون نگهداری نمی کنم. هیچ کس بهتر و مهمتر از خودم نیست. من مامانم خیلی ظرف ها رو نگه میداره برای آینده و الان پیر شده و دیگه حوصله نداره. هر بار هم قاشق ها و چنگال ها و کاردها رو می شمره که مبادا اشتباها داخل سطل آشغال انداخته باشیم.... من اصلا این کار رو نمی کنم. یه بار هم که یک قاشقمون گم شده بود اصلا ناراحت نشدم. گفتم وقتی استفاده می کنیم معلومه که گم میشه یا می شکنه. وقتی ناراحت میشم که از برخی ظروف استفاده نمی کنم.

اره واقعا قانون بقای ظرف کثیف فکر کنم توی خونه ی بچه دارها حتما وجود داشته باشه. حالا من مشکلم با شستن در لحظه ی ظرفها میدونین چیه؟مثلا در حال کارم هی بخوام ظرف بشورم سختم میشه، چون مدام باید دستکش دستم کنم و بیرون بیارم و واقعا به شدت به دستکش عادت کردم و حتی شستن یک قاشق بدون دستکش برام آزاردهنده س. منم مثل شما میگذارم یکم بیشتر که شد میشورم. حالا چالش سینک خالی رو به صورت چالش سینک خلوت هم معمولا برگزار میکنم و به همین خلوت بودنش هم راضیم.
حالا مامانها هم اخلاق خاص خودشون دارن. مامان منم بعضی چیزها نگه میداشت ولی وسواس نداشت روشون. ولی نگم برات از وسواس شستن! حالا خدایی در حد وسواس که بیماری باشه نیستا ولی خیلی تمیز میشوره ظرف و حساسه روی خشک شدنش و ...اینه منم ناخودآگاه حساسم روی شسته شدن. ولی جمع آوریشون و نگه داری معمولیم
اره من با این حرفتون موافقم که واقعا خود آدم در درجه اول اهمیت هستش. ولی خب ببینید یک مقداری ظرف دارم توی دستم که برامون کافیه. دیگه خب یک سری چینی هیجده نفره دارم که استفاده نمیکنم یعنی کلا هیچوقت به اون حد نمیرسیم که از اونها لازم بشه استفاده کنیم دیگه. قاشق اینا هم دارم چند دست ولی خب دیگه یک تعدادیش رو گذاشتم واسه دم دستمون . چون دیدین که قاشق بعد از مدتی استفاده کمی کدر میشه و از اون حالت اولیه خارج میشه. اینه که یک تعدادیش رو گذاشتم واسه مهمون. میگم همه شون کدر نشن. بعضی هاش هم یکم کلا مدلش مجلسی تره و سنگینه... واسه توی دستم دوسشون ندارم. بالاخره اونام شدن واسه مهمون...اینه هر وقت قاشق تمیز نداریم و حوصله شستنش رو ندارم اونا رو میکنم سوژه ی خنده و میارم استفاده میکنم. حالا خودمونیم دیگه چیز زیادی هم ندارم. جهیزیه م مختصر مفیده یا توی دستن یا واقعا نیازی نیست بهشون.
ممنون که اومدین سر زدین. دخترتون رو ببوسید

عاطفه پنج‌شنبه 18 دی 1399 ساعت 05:47

قشنگ می فهمم حالت رو

حس خوبیه آدم درک بشه. ممنون که خوندین

زینب چهارشنبه 17 دی 1399 ساعت 22:54

سلام عزیزم از نوشته هات لذت می برم . شانسی اومدم این جا سر زدم خیلی وقته سر زدم دست خالی برگشتم خوشحالم نوشتی خیلی دوستت دارم بازم بنویس

سلام .ممنون از ابراز محبت شما...خوشحال شدم. آره متاسفانه مدت زیادی ننوشتم اما همیشه دلم اینجا بوده. امیدوارم بیشتر سر بزنم و بتونم بنویسم... بازم ممنون از سخاوت و لطف شما زینب عزیز...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد