ترک پوشک

حس می کنم بخش بزرگی از این حالت روحی و جسمیم بخاطر دغدغه هایی هستش که بابت کارهای انجام نشده یا به تعویق افتاده دارم!

 چند وقت پیش یک تلاش ناموفق یک روزه واسه از پوشک گرفتن فندق داشتیم. شاید باید بیشتر دووم میاوردیم اما فکر کردم هنوز آماده نیست و حس کردم باید زمان بدیم. اینه که متوقفش کردیم. یادم نمیره که طفلک هر بار که موفق نمیشد و از حمام میومد بیرون و شلوار جدید میپوشید، منو بغل میکرد و میگفت بیا به هم محبت کنیم ! با اینکه من واقعا هیچ عکس العمل بدی نشون نمیدادم. اما شاید دغدغه رو توی صورتم میخوند.

حالا توی همین گیر و دار تصمیم گرفتم که فردا دوباره تلاش کنم... واقعا حال و روز خوبی ندارم. شاید اشتباهه. اما واقعا فکر میکنم اگر موفقیت آمیز باشه بهم آرامش میده. مورد دیگه اینکه فندق خیلی بچه ی اهل تعاملیه. حرفش رو خیلی زدیم و همه جوره تو باغه.در واقع فندق در زمینه مسائل تئوری از پوشک گرفته شدن دکترا داره! اما عملیش صفر بوده تا حالا! امید دارم این بار بهتر و زودتر همکاری کنه!


امروز گفت من میخوام برم خونه مامان جون فریبا .(مامان من)

گفتم یادته مامان جون  و بابا جون گفتن دیگه این سری که میای باید پوشکت رو کنار گذاشته باشی؟

گفت: آره. مامان بدو برو  شورت بیار برام. میخوام شورت بپوشم برم خونه مامان فریبا!

گفتم: باشه. از فردا شروع میکنیم.

گفت: زنگ بزنیم من اجازه بگیرم برم خونه شون.

زنگ زدم واسش. تا گوشی برداشتن نه سلامی نه هیچی. گفت: اجازه هستش من بیام خونه تون؟


پ.ن: میدونم خودم آماده نیستم. اما تصمیمش رو گرفتم! واسم صبر، کمی بی تفاوتی و یک لبخند بزرگگگگگگگگگگگگ آرزو کنید!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد