خوشحالی موقت

دیشب خبردار شدیم که  دایی مهرداد میخوان ماشینشون رو بفروشن. حالا اینجوری بود که این ماشین رو چند سال بود داشتن و همیشه تو خونه مامان بزرگ مهرداد پارک بود و در واقع اصلا ازش استفاده نمیکردن. شاید چند باری استفاده شده بود. یهو از دیشب به تکاپو افتادیم که وای چه خوب و ... از این لحاظ که میدونستیم ماشین اکی هست و چند سال گذشته جلوی چشم خودمون بود. حتی صبح یک حساب کتابی کردیم دیدیم وامی هستش که هم من هم مهرداد میتونیم بگیریم و یکم هم خودمون پول آزاد داریم میشه بخریمش... البته نمیدونستیم قیمتش چقدره ... فقط حدودی.

هیچی دیگه با فکرش خوشحال بودیم که زنگ زدیم به دایی و دایی گفتن آخی... که الان خریدار داره چک میاره و ...

هیچی دیگه قسمتمون نبود اما حس میکنم مهرداد به تکاپو افتاد که ماشین بگیره چون واقعا معلوم نیست باز بعدا همین پول و وام هم باشه و در واقع با همین پول بشه چیزی خرید...

من زیاد توی این مسائل دخالتی نمیکنم گرچه مهرداد به شدت دوست داره باهام حرف بزنه در مورد همه چیز...اما من در مورد چیزی که تخصصی ندارم همیشه ترجیحم  اینه زیاد حرف نزنم...

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 8 خرداد 1400 ساعت 15:53 http://Ttab.blogsky.com

به نظرم زودتربگردید دنبال ماشین جدیدخوداین گشتنه خیلی به ادم انرژی میده.ماهم گاهی توسایت دیوارمیگردیم هرچندکه پول خاصی نداریم.شایدهم موردی اتفاقی پیداشدکه بهتون خورد

میدونی شما تهران هستید دیوار خیلی چیز میز توش داره. گرچه اینجا هم خوبه. از این نظر که راه نزدیکه میپری میری ماشینو میبینی و گاهی هم آشنا در میاد یا میشه تحقیق کرد آدمهای درستی باشن نندازن بهت ماشین رو.
مهرداد به فکر افتاده اما میدونم که توی این مورد آدم عجله نیست مخصوصا که حتما با باباش مشورت میکنه و نگم برات از اینکه بابا اینا چقدررررر کند هستن توی تصمیم گیری. جوری که همیشه لج مهرداد درمیاد و خیلی وقتها من آرومش میکنم که بالاخره اخلاقشون هست و باید بیشتر درکشون کنی و ...گرچه از الان بهش گفتم که دقت و تامل لازمه اما حواسش باشه که دیگه زیادی هم وسواس به خرج نده ...مهم اینه که تصمیم دارم بیرون قضیه بمونم تا زیاد حرص نخورم

مه سو شنبه 8 خرداد 1400 ساعت 09:04 Http://mahso.blog.ir

به به توی نظرات خوندم که تازه از قسط های پیش خرید خونه خلاص شدین...پس بهتره بگم مبارکههههههههههههههه کلیییییییی....چه شیرینی ای در راهه براش... ان شا الله همیشه بهترینا نصیبتون باشه عزیزم چون میدونم خیلی خیلی تلاش میکنین برای زندگی قشنگتون....

مرسی عزیزم. این خونه ماجرا داره. حالا میام میگم توی یک پست. جا به جا نمیشیم به اونجا. از این خونه ای که هستیم کوچیکتره. میام قشنگ توضیح میدم
مرسی که محبت داری بهمون

مه سو شنبه 8 خرداد 1400 ساعت 09:00 Http://mahso.blog.ir

پیشاپیش مبارکه...خیلی خوبه که تلاشتون رو انجام بدین...امروز برای ماشین بهتر...ان شا الله بعدتر برای خونه دار شدنتون و ....
با کلییییییییی آرزوی قشنگ براتون...

ممنون گلی. حالا هنوز مونده دیگه. باید بگردیم تازه یک ماشین دست دوم خوب پیدا کنیم... مهرداد میگه نباید عجله کرد اما دیگه نمیخوایم بذاریم تا مثلا دو سال دیگه. هر لحظه ممکنه همین اندک توان خریدهم از بین بره
ممنون از محبتت
من یادم نیست که ماشین جدیدتون رو تبریک گفتم یا نه. اما خیلی خوشحال شدم و امیدوارم باهاش در صحت و سلامت کلییی سفر خوب برید

دانشجو جمعه 7 خرداد 1400 ساعت 00:45 http://mywords97.blogfa.com

آخ أخ اخلاق همسر من رو دارین. تمام ذهنم درگیر خریدن ماشینه و بهش میگم نظرت چیه؟ میگه: نمیدونم. چون اطلاعات کافی نداره هیچی نمیگه (البته به دلایلی بهش حق میدم اما من تنهایی چطوری تصمیم بگیرم). خوب مگه من اطلاعات کافی دارم. من هم تصمیم گیری برای مسایلی که ازش اطلاعاتی ندارم و خیلی هم مهم هستند برام بسیار بسیار سخته و همین شده که عملا من چند بار قصد خرید ماشین کردم و نهایتا نخریدم.... به دایی حق میدم. معامله با آشنا خیلی سخته. ما میخواستیم ماشینمون رو بفروشیم که نفروختیم. فکر کن یه هفته بعدش کلی قسمت هاش خراب شد که اگه کسی خریده بود حق داشت فکر کنه این چه ماشین قراضه ای بوده که بهش انداختن!!!

سلام عزیزم...
نه. گمونم بد نوشتم... من و مهرداد خیلیییی زیاد با هم صحبت میکنیم. درباره همه چیز... منظورم از اینکه دخالت نمیکنم این بود که مثلا خیلیییی تخصصی وارد موضوع نمیشم و مثلا نوع ماشین رو تعیین نمیکنم (چون اطلاعاتی درباره اینکه چه ماشینی میتونه برای شرایط ما از
لحاظ فنی خوب باشه ندارم)، در مورد اینکه کی بخریم و چیکار کنیم زیاد نظر نمیدم چون باز اطلاعاتم کافی نیست. اما مهرداد همه چیز رو تعریف میکنه و توضیح میده و نهایت من وارد قضیه میشم. بیشتر منظورم این بود که شروع نمیکنم به تعیین و تکلیف و دخالت و برای من بخش زیادی از این موضوع به نظر نهایی خود مهرداد بستگی داره و هر چی تصمیم بگیره مورد تایید و رضایت منه.
اره اون قضیه دایی هم واقعا درست میگید. من دایی رو درک میکردم و خدایی ناراحت نشدم که چیزی نگفتن اما ته دلم ارزو میکردم کاش توی خانواده اعلام کرده بودند و ما با خبر شده بودیم. خیلی ماشین خوبی بود...حالا دیگه خیره حتما
حالا امیدوارم به زودی هم ما و هم شما بتونیم یک ماشین مناسب و ایمن تهیه کنیم و لذتش رو ببریم و کلی مسافرت خوب باهاش بریم

beny20 پنج‌شنبه 6 خرداد 1400 ساعت 09:58 http://beny20.blogsky.com

این روزا برا فروش باس فکر کرد
ولی برا خرید نه
باید تا می تونی به دست بیاری

بعدم اینجوری که شما گفتی
منم توی تکاپو افتادم
که دایی مهرداد رو پیداش کنم
ماشینشو بخرم

نمیدونم شمام به این چیزا
توجه دارین یا ن
ولی خب من بودم
از دایی دلخور میشدم
چون باس هوای آشنا رو
بیشتر داشته باشیم ..

سلام......
ما پس انداز خاصی نداریم و تازه از پرداختهای مربوط به پیش خرید یک خونه خلاص شدیم(البته خونه ماجرا داره ها و چند وقت بعد هم قسط های وام بانکیش شروع میشه). واسه این میگفتیم یکم پول جمع کنیم تا 1 سال و نیم، دو سال آینده ماشین بخریم.(به شرطی که هر ماه باز قیمتها سر به فلک نکشه البته). اما یهو این قضیه فروش ماشین دایی رو که شنیدیم افکارمون عوض شد. چون واقعا ماشین خوبی بود.
آره اون حرف آخرتون هم درسته. من فقط به مهرداد گفتم البته. آدم اهل گله ای نیستم و اینکه دایی هم خیلی آدم با شخصیت و خوبی هستند. فقط به مهرداد گفتم کاش دایی یک نگاهی دور و اطراف کرده بودن و اعلام کوچیکی توی خانواده انجام میدادن که بچه ها من میخوام ماشین رو بفروشم. کسی نمیخواد؟ بالاخره ما هم توی سر ماشین نمیزدیم که! پولش رو میدادیم. خدا میدونه من حتی قبل از اینکه مهرداد زنگ بزنه به دایی، بهش گفتم ببین معامله کردن با آشنا ظرافتهای خاص خوش رو داره. اگر حواست هستش که چونه بردار نیست و بعدا اگر مشکلی پیش اومد مثلا ماشین موردی داشت یا ... هم نباید صداش رو بالا بیاری و بگذاری پای اینکه بالاخره پیش اومده، به دایی زنگ بزن وگرنه لازم نیست. که البته زنگ زدیم و دیگه ماشین نبود.
حالا اینکه دایی نگفتند ؛ ما قبلش از یکی شنیدیم که دایی معمولا در کارهای مالی با فامیل دوست ندارند مشارکت کنند...و من حدس میزنم شاید زمانی اتفاق بدی افتاده و ایشون مثلا به عنوان تجربه این رو در نظر گرفتند. یکی دیگه هم اینکه بالاخره ما یک ماشین(هر چند قراضه) زیر پامون هستش دیگه. شاید به ذهنشون نرسیده دنبال ماشین هستیم. شاید هم از ابتدا با فرد دیگه ای آشنا شدن و سریع با هم توافق کردن و کار به اعلام نکشیده.
من توی اینجور مواقع مثبت ترین حالت ممکن رو در نظر میگیرم و این بهم آرامش میده.
اما نکته خوب ماجرا اینه که مهرداد به تکاپو افتاده. مخصوصا با اون وامی که فهمیدیم میتونیم بگیریم(150 تومن من و مهرداد با هم)
مرسی که سر زدین و نظر گذاشتین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد