اگر پایان نامه م تموم شده بود...

هر چقدر هم وانمود کنم که همه چیز مرتبه، این واقعیت که پایان نامه م روی دستم مونده تغییری پیدا نمیکنه. اگر پایان نامه م رو به یک جایی رسونده بودم خیلیییییییی کارها بود که دلم میخواست شروع کنم، خیلی کارها بود که دلم میخواست به جای اینکه فقط انجامشون بدم از انجامشون لذت ببرم.

اگر الان جریان عوض میشد و یهو  پایان نامه م به انجام رسیده بود یا حداقل در مرحله نهایی بود ، کارهایی که دلم میخواست انجام بدم اینا بود:

-  فورا واسه فندق خواهر یا برادر میاوردم. (اینقدرررر دلم میخواد بچه دوم که به شدت بخاطر عقب افتادنش اونم محض یک پایان نامه از خودم عصبانی و ناراحتم).

-  توی فاصله ای که زمان داشتم تا بچه دوم، میرفتم انجمن خوشنویسان ثبت نام میکردم و با جدیت مراحلش رو پی میگرفتم.

-  یک کلاس نقاشی خوب با محوریت تکنیک آبرنگ پیدا میکردم و دیگه هم ولش نمیکردم.

-  موقع آشپزی فقط به سرعت فکر نمیکردم و مهرداد عزیز و فندق مهربونم رو با بهترینها هیجانزده و شاد میکردم.

-  کلییی زمان بی استرس واسه فندق قشنگم میگذاشتم. بیشتر باهاش بازی میکردم و چیزهایی که دوست داره رو بهش یاد میدادم.(هر چه از صبوری این بچه بگم کم گفتم.)

-  بی دغدغه روی یک موضوع خاص تمرکز میکردم و آروم آروم کتاب میخوندم.

-  خانواده مهرداد رو با ذهن آروم و راحت دعوت میکردم خونه مون یا خوراکی های بیشتری درست میکردم واسه اونها و واسه مامان بزرگ و خاله ی ماهش میبردم.

-  گاهی از مهرداد میخواستم بیشتر با هم باشیم. بی دغدغه. با لبخند عمیق تر (من همیشه دارم میخندم، فقط عمقش اینروزا کم شده)

-  واسه کار تدریس همه ش در پی کم کردن واحدها نبودم و با عشق ، همین تدریس بدون سود مالی رو پیگیری میکردم. پیشنهادات کاری رو پشت گوشم نمینداختم.

- و شاید بهانه م واسه نمازهایی که حضور قلبی درشون دیده نمیشه و مستحبات فراموش شده  تموم میشد.شاید رابطه م با خدا خوشرنگتر میشد...


پ.ن: من همین روزها هم کارسنگینی انجام نمیدم اما اینکه میدونم چه حجمی از کار باقی مونده، اینکه از خوابم نمیزنم، اینکه حتی شبیه یک فرد سخت کوش هم رفتار نمیکنم ، باعث میشه که پر از استرس باشم و نتونم کار دیگه ای رو شروع کنم یا به بهترین نحو از همین فراز و نشیب روتین زندگی بالا و پایین برم.



نظرات 10 + ارسال نظر
محبوبه پنج‌شنبه 27 خرداد 1400 ساعت 16:18

سلام شارمین جان ، استاد همسرم ، همون استاد فوق ایشون هستن و مقاله فوق هم کیو وان بود ، الان هم در تلاشن همونجا بفرستن، و اینکه این استاد متولد شصت و یک ه و خودش چندین تا مقاله کیو وان هم داره ، البته نمیدونم فوق و دکتری خودش یا با دانشجو راستش، در کل خیلی هم در نوشتن مقاله کمک کردن ، البته چون موضوع پایان نامه همسرم در مورد مواد سایتو توکسیک بود و یکم بکر بود احتمالا ایشون بدشون نمیومد حتما در مجله مورد نظر ایشون چاپ بشه، چون بعد مقاله فوق چندین چندجا با ایشون مصاحبه کرده بودن، یه جوک هم بگم بخندیم دور هم ، همسرم بابت اون مقاله و کل داستان فوق بورسیه شدن برای دکتری از طرف شرکت و البته طرحشون، دقیقا بعد امتحان جامع مدیرعامل عوض شدد، نه تنها بورس قطع شد بلکه گفتن برای شرکت هزینه بر اجرای طرح دکتری ایشون و حدود ده میلیون از جیب خرج شد ، یه جور جامعه شایسته سالار داریم که نگو و نپرس،

من از طرف خودم و شارمین جان تشکر میکنم عزیزم...لطف کردین. به امید خدا که دفاع میکنند به زودی و ثمره این همه تلاش رو میبینید
در مورد شایسته سالاری جامعه هم سکوت اختیار میکنم

شارمین چهارشنبه 26 خرداد 1400 ساعت 14:28 http://behappy.blog.ir

سلام.
غزل جون یه سوال برام پیش اومد!
اساتیدتون مقاله کیو وان دارن خودشون؟
این سوال رو در مورد اساتید دانشگاه همسر محبوبه خانوم هم دارم که امیدوارم جواب بدن

سلام عزیزم...
آره .استاد راهنمای من با اینکه جوون هستن مقاله کیو وان دارن. واسه اینکه به سوالت دقیق پاسخ داده باشم اتفاقا رفتم چک کردم که مطمئن باشم...کلییییییییی مقاله داره که البته سطحشون متفاوته اما کیو وان هم قاطیشون بود. هیچی نگو که حجم مقالات رو دیدم اعصابم خرد شد. خدارو شکر که من به جذب شدن و این چیزها فکر نمیکنم و فقط میخوام مدرک کوفتی رو بگیرم وگرنه الان با این حجم از خالی بودن دستم نمیتونستم کنار بیام

فاطمه سه‌شنبه 25 خرداد 1400 ساعت 19:01 http://Ttab.blogsky.com

عزیزم حالتوکامل دردمیکنم خودم دوبارتجربش کردم واقعاهمه ی اوقات خوش آدموزهرمارمیکنه یه چیزی که همش پس ذهن آدم هست.
من آخرش زدم به کارویه چیزمتوسط درست کردم وتمام میتونستم خیلی بهترکارکنم ولی واقعادیگه اعصابم نمیکشیدفقط میخواستم تموم شه بره به نظرم شماهم یه دوره کوتاه به خودت سختی بده تموم شه برای خودتم یه جایزه بذارمثلاسفری چیزی

واقعا باید اون سختی رو به خودم بدم وگرنه کم کم میندازن منو بیرون از دانشگاه...
مرسی که برام از تجربه ت نوشتی...حس درک شن حس خوبیه...
جایزه هم فکر خوبیه...همین که از ته دلم کنار خانواده م راحت باشم و بخندم بهترین جایزه س ولی باشه به یک جایزه مادی هم فکر میکنم

محبوبه سه‌شنبه 25 خرداد 1400 ساعت 13:15

الان همسرم منتظر اکسپت مقاله است ، که کیو وان ه، که بتونه بره برای پیش دفاع ، ولی همین به قول آقا مهرداد، ده دقیقه یربع روزانه هم وقت نگذاشته ، و فصل سه و چهار رو نوشته ، یک دو مونده، از یه طرف هم صدرصد حق میدم بهش، امسال بخاطر تولید رمدسویر شرایط کاری خیلی متفاوت تر پیش رفت ، شب موندن اضافه شد ، از یه طرف هم فکر میکنم طفلی ربات نیست که من هی میگم متمرکز باش رو کارت، هی مثل بچه ها یواشکی میمونه فیلم میبینه وقت تلف میکنه، دخترمون هم پنج سالش شده، واقعا نیازش به حضور جفتمون پر رنگ شده ، ولی به قول شما علیرغم اینکه وقت نمیزاره نگران هم هست، گاها البته نگران هم نیست فقط میگه که من با نگرانی نگاهش نکنم، ورودی نود و پنج ه

به امید خدا که همسر گرامی شما هم دفاع میکنن و باری از روی دوش خانواده برداشته میشه. میدونی ماهایی که متاهلیم (چه خانم و چه آقا)، در واقع کل خانواده با هم پایان نامه دارن و این خیلی عذاب آوره. مطمئنم واسه شما و دختر کوچولو هم کلی سخته. خدا قوت عزیزم
ای گفتی ورودی 95. منم 95 هستم و باید مقالاتم کیو وان باشه. حالا باز خدارو شکر کن همسر شما با مشغله کاری بنده خدا مرحله قبل از دفاعه. من هنوز اندر خم پروپوزال. البته من یکسال و نیم مرخصی بدون احتساب سنوات هم دارم ولی بازم خدایی عقبم.
راستی گمونم اون یواشکی فیلم دیدن همسر شما به چشمم آشنا اومد. یکی رو میشناسم اسمش غزله اونم از اینکارا میکنه!!! واقعا که!!!!

نیوشا سه‌شنبه 25 خرداد 1400 ساعت 13:06

سلام
منم به شدت درگیر پایان نامه نامه و ده روز دیگه ارایه دارم برای ارایه پروپوزالم و به شدت استرس دارم....فقط مقاله ها جلوی رومه هی میشمارم ببینم هر مقاله چند صفحه هست وقتی میبینم ۴ صفحه ای هستن ذوق میکنم وقتی میبینم ۹ صفحه ان غصم میگیره..کاری ام نمکینمااا فقط هی استرس میگیرم
تو لینکیداین هی میبینم هر کی دفاع میکنه از دکتری میاد مینوسه پیش خودم میگم میشه منم یه روز دفاع کنم!!

سلام عزیزم
همین که یک مرحله مهم از کار رو تموم میکنی خودش جای بسی خوشحالیه. من توی همین مطالعات قبل از پروپوزال در حال درجا زدنم دوساله!!!
خیلی برات خوشحالم. استرست رو بذار کنار و یک ارائه عالی آماده کن...
اره خدایی کاش نصیب همه مون بشه.
دفاع کردی پروپوزال رو بیا نتیجه ش رو بگو ذوق کنم

فرشته سه‌شنبه 25 خرداد 1400 ساعت 11:00

سلام عزیزم یک همدرد هستم
من ورودی بهمن 94 هستم سال 97 فروردین پروپوزلم تصویب شده دریغ از یک خط نوشتن.استاد من استادتمام انگلستان هستند فقط اسم ایشون برند هست مگرنه نه میدونه موضوعم چیه نه حتی یکبار سوال میکنه بخاط این ندونم کاری یکدفعه کارامار انجام دادم بیرون کلی هزینه کردم ایشون هیچی نگفت پارسال دی خواستم حداق مقاله بنویسم بفرستتم بعد بشینم سرتز میبینم اصلا نرم افزاری که کارشده جوابگوی کار من نیست استادم که هیچی دیگه باز سه ماه تو نوبنت بودم اول خرداد نتایج جدید با کلی هزینه به دستم رسیده الان مقاله اول رو نوشتم یک هفته هست براش فرستادم حداق اوکی کن من بفرستم ترجمه دریغ از جواب منم فرستادم ترجمه کنم ببخشید به جهنم اون که هیچی واقعا تاسف اوره این مملکت اینهمه پول شهریه دادیم اینهمه استرس من 11 سال سابقه تدریس تو دوره های کاردانی کارشناسی وحتی 4 سال ارشد دارم 30 تا مقاله دارم اما بخاطر این مدرک کوفتی نمیتونم جذب شرکت کنم بماند که 41 سالم شد عملا مدرک بدردم نخواهد خورد
تمام زندگیم تحت تاثیر این کوفتیه نه ورزش میکنم نه تمیزکاری نه روحیه ارم واقعا خسته شدم هیچ کار مثبنی هم نمیکنم فقط صبح تا شب استرس

سلام دوست عزیزم...مرسی که برام نوشتین.
من قشنگ حس و حال شما رو موقع نوشتن این پیام درک میکنم. میدونم چی میگید.به قول خودتون همدردیم...
شما الحمدلله رزومه ی پرباری هم دارید . من هیچکدوم از اینها رو ندارم و از این جهت شما پیشکسوت و بالادست ما هستید.
البته من خداروشکر هیچ گله ای از استادم ندارم و ایشون یک خانم به تمام معناست. به محض اینکه اندک سیگنالی از من میبینه ده قدم میاد جلو. اما این منم که یهو سیگنالام خاموش میشه تا چند ماه. رشته من کار عملی داره. من باید چندین ماه برم شهر محل دانشگاهم و کار کنم. کرونا که شد انگیزه های من خوابید یهو و فکر کنم کمی ترسیدم و کمی نگران پروسه مراقبت از فندق بودم و ...بعد هم وسط کارهای مراقبت از فندق، حس میکنم انرژیم کم شده و تنبلی هم به همه ی اینها اضافه شده!!!
اینکه میگید صبح تا شب استرس من قشنگگگگ میفهمم. کاش استاد شما کمی همت کنه ، منم خودم همت کنم و تموم بشه. کاش بیاید همین جا به من خبر بدین که دفاع کردین. منم پست بگذارم که دفاع کردم...
باز هم مرسی که برام نوشتین

محبوبه دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 17:40

یه دوستی می‌گفت برنامه پامادور رو نصب کرده و هرروز اون مقداری که برنامه ریزی کرده باید رو موضوع کار کنه

رفتم سرچ کردم ببینم چی هستش که وقتی در موردش خوندم یادم اومد اتفاقا چند روز پیش یک جای دیگه هم دیدم که یک خانمی در موردش صحبت میکردن به اسم تکنیک گوجه فرنگی...
مرسی که حتی دوباره واسم پیام گذاشتین که کمکم کنید. واقعا خوشحالم کرد.
اما من بخوام کار کنم اصلا مشکلی با تمرکز و اینا ندارم. اتفاقا از اون آدمهایی هستم که دوست دارم ساعتها بنشینم پای کاری که باید انجام بشه. اما این وسط فندق رو هم باید مدیریت کنم. هی کار چند پاره میشه و من از درون ناامید میشم یک جورایی.و اما میرسیم سر وقتهایی که
فندق طفلک نیست، اینجا اون ناامیدیه هنوز با منه و میگم حالا یک ساعت هم کار کردی که چی؟! به جایی نمیرسی که!!! اما اشتباهم همینه میدونم. مهرداد همیشه میگه ببین همین 10 دقیقه ها، یک ربع ها، یک ساعتها جمع که بشن میبینی کلیی جلو رفتی...خدایی واسه امتحان جامع هم همینجوری خوندم. راست میگه. ولی الان دختر بدی شدم...پاسخم طولانی شد ولی دلم خواست یکم حرف بزنم دیگه.
مرسی که هستید

محبوبه دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 15:30

بهترین کاره ، شروع ه، باید ضربتی بری تو دلش، حتی شده کمک بگیری، شاید یه دلیل نرفتنم برای دکتری همین آرمان گراییم بود که مثل فوق پرفکت و کامل باشه و با بارداریم یکی بود ، اما میدونم قورباغه زشت رو هرچه زودتر قورت بدی حالت بهتر میشه، آرمان گرایی رو بزار کنار و شروعش کن

حرف شما همه جوره درسته...منم که دیدین همیشه از این آرمانگراییم مینالم.
اما الان حس میکنم که شاید آرمانگراییم رو بهانه ای کردم واسه تنبلی هام. البته اینکه من درگیر فندق هستم موضوع کمی نیست ولی میدونم که یکوقتهایی هم خودم تنبلی میکنم... یک زمانهایی هم هستش که فندق نیست یا کاری با من نداره ولی اینقدررررر انرژیم کم شده که به خودم میگم غزل برو بخواب...ولش کن

شارمین دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 14:22 http://behappy.blog.ir

سلام.
آدم وقتی پایان‌نامه داره، هیچ کاری‌ام که براش نکنه، انگار مث یه بار سنگین رو دوششه.
من اگه بخوام یکی از بهترین روزهای عمرم رو نام ببرم، روزیه که مجوز دفاع گرفتم. یعنی اومدم خونه یه رژ جیییییغ زدم، آهنگ بلند گذاشتم و بلند بلند خوندم و حرکات ناموزون انجام دادم.


امیدوارم زودتر بیای از جلسه دفاعت بگی برامون

سلام و درود
رژ جیغ و حرکات ناموزونم آرزوست!
شارمین من خیلیییی اول راهم. پروپوزال...حسابی زمان از دست دادم...حتی الان نوشتن این کلمات فوق العاده برام سخته...واکنشم سکوت و انکاره

لیلی دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 07:41

کاش وقتی پایان نامه‌هامون تموم شد جشن بگیریم

آره واقعا...کاش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد