تناقض

یک صفحه ای رو توی اینستاگرام دنبال میکنم که  مطالب خوب و مفیدی داره و مواردی هستش که باید بدونم. گرچه که تقریبا هیچ پستی رو نگاه نمیکنم چون مثلا در لحظه نمیتونم با صدا گوش بدم یا اینکه میگم باشه بعد که بتونم یادداشت بردارم (اخلاق بد موکول کردن کار به بعد که اگر تا چند وقت دیگه فکری به حالش نکنم تبدیل به ویژگی شخصیتیم میشه!) اما خب  استوری ها و مطالب نوشتاری رو همیشه چک میکنم و چیزهای زیادی هم یاد گرفتم.

حالا موضوع اینه که من مستقیما صاحب پیج رو نمیشناسم اما خب ایشون به صورت نوشتاری سلام و احوالپرسی میکنه یا عکس از طبیعت و روزمره هم میگذاره یا جواب کامنتها رو میده و ...من از بخشی از جمله هایی که ایشون مینویسه حس بد میگیرم. حسی مثل اینکه فکر میکنن فقط خودشون مطالعه میکنند، فقط خودشون کار دارن، فقط ایشون و همقطارانشون از جهل خارج شدند و ...

حالا من واقعا میدونم که نوشته ها "لحن" ندارند و شاید من اشتباه میکنم اما اصلا یک جورایی با آدمی که نمیشناسم چپ افتادم بعد از اون طرف میگم غزل خیلی بیشعور و حق نشناسی. خب بنده خدا کلییی اطلاعات رایگان در اختیارت میذاره بعد در موردش از این فکرها هم میکنی...

من یک سری از جمله های ایشون رو مینویسم اینجا :

مثلا آخر هفته میشه بارها پیش اومده، ایشون مثلا وبیناری چیزی میخواد در روزهای بعد برگزار کنه. بعد عکس از درخت خونه شون میگذارن مینویسن که ما که آخر هفته داریم اسلاید درست میکنیم اما شما برید توی طبیعت خوش باشید.

نظرسنجی میگذارن ایمیل دارید یا خیر؟ بعد مثلا عده ای میگن نه. ایشون مینویسند که واقعا توی دنیای امروز شما یک ایمیل ندارید؟! چند لحظه وقت بگذارید ایمیل بسازید. نمیدونم چرا خانم ها وقت دارن همه ش برن آرایشگاه و ...ولی یک ایمیل ندارن.

یا مثلا عکس یک کتاب از کتابهای "قطور" دوره تحصیلشون رو میگذارن و میگن ببینید این کتاب فلانه. هر دانشجوی رشته ی "فلان" باید در ترم چندم کل این کتاب رو بخونه! ما اینقدررر درس خوندیم! (بعد مثلا من میدونم که خب حالا اینقدرا هم خاص نیست. خب درسه دیگه خونده میشه. ریز ریز کتاب رو که نمیپرسن. بعد هم اون کتاب رفرنسه. واسه مراجعه س. اینقدر هم مطالبش تکرار میشه که از سختیش کم میشه) این قضیه کتاب بارها تکرار شده.

یا میگن ما آدمهایی که پرمشغله هستیم خودمون رانندگی نمیکنیم. بخشی از مسیر رو با تاکسی میریم و بخشی از مسیر رو پیاده و توی تاکسی و پشت چراغ قرمز و توی راه و ... مطلب تهیه میکنیم و پست میگذاریم و ...(در حالی که حس میکنم با توجه به شرایط کرونا خیلی بهتر بود که ایشون از ماشین شخصیشون استفاده میکردن. چون ممکن بود ناقل باشن)

یا مثلا برنامه روزانه شون رو گذاشتن که ببینید ما که کار زیاد داریم برنامه مون رو مینویسیم. شما برید استراحت کنید اما من هنوز کارهام مونده... حالا کارها چند تا تماسه و هماهنگی(کارهایی که همه ما داریم دیگه!)

میدونید من نمیتونم حاصل یکسال و خورده ای حسی که از این پیامها گرفتم رو اینجا بنویسم. اما واقعا حس منفی میگیرم و حالا چند مورد مطرحه:

1- من آنفالو نمیکنم چون مطالبش مفیده و از اینکه همچین حسی گرفتم نسبت به صاحب پیج خجالت میکشم. از طرفی هم هی به خودم میگم اشکال نداره. بیخیال. تو که بی احترامی نمیکنی به اون بنده خدا. فقط توی مغزته!

2- اینکه میگم نکنه منم جاهایی که مطلب میگذارم مثل اینجا و اینستاگرام شخصیم یا توی پیامهام ناخودآگاه همچین حسی منتقل میکنم در حالی که واقعا ذهنم و روحم اینجور تفکری نداره!

3-نهایت  اینکه نکنه من واقعا حسودم؟ یا مثلا میبینم یکی کلییی کار انجام میده من واسه خودم ول میگردم اون حرفها رو به خودم میگیرم؟!


نظرات 7 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 1 تیر 1400 ساعت 23:54 http://Ttab.blogsky.com

آسوده منم که خرندارم ازکاه وجو اش خبرندارم
خردرمصرع اول یعنی اینستا.من اصلا اینستاندارم.قبل ترش فیس بوکم نداشتم.احساس میکنم ازتکنولوژی عقبم ولی چون بی جنبگی خودموتواستفاده ازاینترنت میدونم نصبش نمیکنم.
شایدحق باشماباشه ولی شما ازمطالب مفیداون صفحه استفاده کن.شایدواقعا اون آقا یاخانوم به خودش غره شده ولی بعضیا واقعاهم ساعی هستن

فاطمه جان عاشق شعری که نوشتی شدم
دقیقا منم از مطالبش استفاده میکنم و البته که مطمئن نیستم اون بنده خدا هم واقعا اونجوری باشه و بیشتر سعی میکنم از خودم بخوام که آدم مهربانتری باشم و الکی ندیده قضاوت نکنم.
وای فاطمه جان من پیج فیسبوکم چون مدتی هستش که نرفتم دیگه اجازه نمیده وارد بشم و صد تا سند و مدرک از من میخواد. حالا هیچکی هم توش نیست گمونم دیگه ولی من حتی از اینکه نمیتونم واردش بشم گاهی غصه میخورم
کلا من به اینجور برنامه ها علاقه دارم. گاهی هم بی جنبه میشم اما مدام سعی میکنم اصلاح کنم خودم رو. گاهی موفقم. گاهی هم نه! میسازم با خودم دیگه

مامان فرشته ها سه‌شنبه 1 تیر 1400 ساعت 21:31

من بهت حق میدم خودمم متاسفانه از این اخلاق بده رو‌کمیش دارم اما خوب یه جور حس پز زیر پوستی یا منت گذاشتن رو‌سر بقیه به ادم القا میشه شایدم من زیادی حساسم شخصا بیشتر یکماه اینستا نداشتم حس خوبی بهش نداشتم الان یه وقتایی با گوشی همسر میرم پیج های که لازمه رو میبینم

اره گاهی انگار آدم یک چیزی به قول شما بهش القا میشه. البته خب نمیشه بگیم همیشه درسته! مثلا همین بلاگر رو یکی از دوستان همینجا شناخت و گفتن که همچین حسی بهشون ندارن و بیشتر انگار میخوان موتور خواننده ها رو روشن کنند...
در مورد اینستاگرام راستش من شدیدا به همه ی برنامه های این شکلی علاقه دارم ولی خب واقعا فقط علایقم رو دنبال میکنم. دو تا پیج دارم. یکی پیج شخصی . یکی پیجی که باز هستش و با اسم و رسم واقعیم نیست. از وقتی اون پیج دوم رو زدم فقط گاهی میرم سراغ پیج شخصیم. توی اون دومیه هم عین یک دختر بچه 14 ساله توی فضای سریال کره ای هام غرقم. خودم اینا رو میگم خجالت میکشم
دیگه اینها تفاوت علایقه. لزوما هیچکدوم غلط یا درست نیست... ولی شدیدا با شما موافقم که اگر حس خوبی به چیزی نداریم لزومی نداره پیگیرش باشیم

نیوشا سه‌شنبه 1 تیر 1400 ساعت 01:23

منم دچار تناقض هستماز نوع شدیدش

صفحه اینستا ندارم ولی با پیج خواهر هر روز میرم پیج یه بلاگری رو چک میکنم..یعنی میدونید اصلا از اون فرد خوشم نمیاد منطورم اینه از رفتاراش و مدل زندگیش خوشم نمیاد اصلا ولی برام واقعا جالبه تحلیل رفتارای این ادم تو مغز خودم....من کلا علاقه دارم به تحلیل رفتار ادما....اگر یبار دیگه بخوام تو زندگیم انتخاب رشته کنم حتما میرم روانشناسی یا جامعه شناسی با گرایش تحلیل رفتار میخونم ...هنین الان نخونده متخصصم واسه خودم

تحلیل رفتار هم میتونه کمک کننده باشه به نظرم توی زندگی خودمون. اما خب به شرطی اعصاب خودمون خرد نشه!
منم یادم میاد گاهی با وجود اینکه از یکی خوشم نمیومده مدتی دنبالش کردم. اما از یک جایی بیخیال شدم. فکر کردم چرا اینکار رو میکنم؟! الکی اعصاب خودم رو خرد میکنم
حالا در مورد این بنده خدایی که نوشتم من مطمئن نیستم که ایشون این مدلی باشند و قصد بالا شمردن خودشون رو داشته باشند. فقط حس کردم "شاید" اینجوری باشه و البته که چون پیجشون روزمرگی نیست و واقعا ازشون یاد میگیرم آنفالو نمیکنم. به درک اون حسم

محبوبه دوشنبه 31 خرداد 1400 ساعت 11:00

باید مثل آقا مهرداد یه فایل اکسل درست کنی ، ببینی خوبی های پیج بیشتره یا بدی هاش
جدای از شوخی، یه روزی که میشد مهرماه سال قبل از اینستا اومدم بیرون ، الان گاهی دلتنگ اون صفحه رنگی ، با کلی پیج آشپزی که دنبال میکردم و آخرش نون ماست خودمون رو میخوردیم میشم، ولی در نهایت بنظرم تصمیم بدی نبوده ، جایگزین خاصی هم پیدا نکردم راستش، بگم روزی فلان قدر کتاب خوندم ، فیلم دیدم ، دروغه ، در زمان بودن اینستا هم همین بود روال و همینقدر کتاب و فیلم بود ، اما از یه جایی به بعد احساس کردم نمی‌خوام مغزم رو پر از باگ های اینستا کنم


محبوب جان حرفت که متین و منطقیه. اون تیکه ی نون و ماست خودمون رو هم خیلییی خوب اومدی. والا
حالا من این پیج که میگم واسه امور مربوط به فندق لازمش دارم و واقعا هم استفاده میکنم. اما ناراحت بودم و هستم که الکی نسبت به کسی که حتی از نزدیک ندیدم حس بد گرفتم.
جدای از این موضوع، من دو تا صفحه اینستا دارم یکی شخصی، یکی واسه علایقم که دنبال میکنم و دلم نمیخواد بقیه بدونن ! خدایی هیچ بلاگر خاصی دنبال نمیکنم فقط اونهایی که استفاده واقعی دارن...و خیلی هم ازشون ممنونم.
حالا دیگه باید جوری با این حسم کنار بیام و خودم رو ببخشم

رویا دوشنبه 31 خرداد 1400 ساعت 10:07 http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

کاملا حسات منطقی هست با توجه به همین هایی که من خوندم .
من از ده سال پیش ایمیل دارم هیچ وقت به کارم نیومده الان با وجود اینستا و این همه راه ارتباطی چندان نیازی نیست مگر مکاتبه های رسمی و اداری
من بودم آنفالو می کردم چون حس اینکه خودش رو بالا بدونه و تمام خواننده ها و فالووراش رو در حد استراحت کنید و هیچ چی نمی دونید آزاردهنده تر هست .
گاهی برای من هم پیش اومده که یک همچین وبلاگ هایی رو خوندم انگار خود آزاری داشتم ولی حس می کنم این افکار رو یک عده تزریق می کنند بهشون که شما چقدر باهوشی و ما چقدر فلان .

سلام
مرسی عزیزم که خوندین و نظرتون رو نوشتین...
حالا میدونید چیه از این صفحاتی که کلا روزمره هستش نیست. واسه کارهای مربوط به فندق به دردم میخوره و واقعا زحمت میکشه واسه مطالبش. من از اون جهت ازش ممنونم. اگر پیج معمولی بود آنفالو میکردم. اصلا پیجهای معمولی رو خیلی کم میرم سراغشون یا نمیرم کلا...راستش هر وقت رفتم پشیمون شدم
حالا مثلا اون قضیه ایمیل یعنی میخواستن یک سری اطلاعات رو واسه بعضیها که تمایل داشتن ایمیل کنند. بعد باکس پرسش زدن که بگید ببینم کیا ایمیل دارن؟ خب بعد که جواب رو گذاشتن من حس کردم دارن ایمیل ندارها رو دعوا میکنند. یک مورد هم هستش که چون متن لحن نداره فکر کنم استفاده از ایموجی ها کمک کنه. اما حس میکنم الان مثلا اگر همین جمله رو من کامنت بگذارم ایشون میگه من مثل شما بیکار نیستم که خب البته خدایی من نسبت به ایشون کلااااااا بیکارم. ولی خب دوست ندارم حقیقت رو بکوبونن توی صورتم و اینکه وقتی یکی این همه زحمت میکشه و خوشگل اطلاعات مفید رایگان بهمون میده خب لابد خودش دوست داره...
دوست دیگه مون اینجا میگه همچین حسی نداره و به نظرش صاحب پیج میخواد موتور خواننده ها رو روشن کنه. نمیدونم والا.
مرسی که خوندین

سمانه یکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت 23:22

حدس می زنم کی رو می گین
دکتر ظ....
درسته؟
من همچین حسی نگرفتم ، بیشتر حس می کنم می خوان موتور خواننده ها رو روشن کنند.

اره درسته.
اتفاقا توی دلم میگفتم کاش یکی بفهمه من چه شخصی رو میگم که ببینم آیا با من هم نظره یا خیر.
خیلی خوبه که شما این حس رو ندارید. منم خدایی کلی روی خودم کار میکنم که درست نیست و حتما تو الکی حساس شدی و ببین مثلا اونجا اینطوری نوشته و ...
جدیدا هم تند تند رد میکنم که فقط اگر مطلبی برای من مفید هستش همون رو ببینم و چک کنم و زیاد به حسم بها نمیدم. اما خب نشسته ولم نمیکنه
حالا از این به بعد از نگاه شما هم کمک میگیرم.
مرسی

رسیدن یکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت 22:57

گاهی این حس ها ناخودآگاه تجربه میشه بدون توجیه و استدلال خاص . و چون تو ذهن مون هست و به طرف بی احترامی نکردیم میشه ازش گذشت و دین به گردن مون نیس .
حجت‌الاسلامه ساره


خدا بگم چیکارت نکنه دختر! حس جواب استفتاء از دفتر مراجع بهم دست داد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد