و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه اللمومنین و لا یزید الظالمین الا خسارا

پست جوک مینویسم و وانمود میکنم که مثل همیشه قراره بگم چی شد و اینکار رو کردیم و اون کار اینجوری شد و ...

اما راستش همه فکرم و قلبم یک جای دیگه س!!!

یکی از همکلاسیهای دوره قبلیمون تصادف کرده و مشکوک به قطع نخاع هست... مشکوک که چه عرض کنم ...من خودم عکساش رو هم دیدم و دو دستی کوبیدم توی سر خودم... به بچه های دیگه که با واسطه از من خبرها رو میگیرن نگفتم. طاقت ندارم یهو بگم که سینا ... اصلا چی بگم؟!

امروز قراره دکتر بیاد ببینه و نظر بده... همینجور منتظر نشستم که اون دوستمون که بیمارستانه و با یکی دیگه از بچه ها مقدمات انتقالش به بیمارستان خوبی رو فراهم کردند و طفلکا دو روزه مثل مرغ سر کنده میدون بهم خبر بده که دکتر بعد از دیدن خود سینا چی میگه!

دکتر همون عکسی که من دیدم و نشستم روی زمین رو که قبل از رسیدن سینا به اون شهر و بیمارستان دیده، آب پاکی ریخته روی دستمون ولی نمیدونم چرا من همچنان منتظرم... درستش هم همینه...نه؟!

سینا دو تا بچه داره...از همه پسرهامون زودتر ازدواج کرد و تنها عضو ورودیمونه که دو تا بچه داره...

ممنون محبتتون میشم اگر شده لحظه ای.. براش دعا کنید...

نظرات 2 + ارسال نظر
مه سو پنج‌شنبه 17 تیر 1400 ساعت 10:17 Http://mahso.blog.ir

امیدوارم خدا خودش کمکش کنه...وضعیتش چی شد؟!!! توی پست های جدید ندیدم نوشته باشی....

ممنون عزیزم. امیدمون به خداست. الحمدلله جراحیش خوب پیش رفته و گفتن سه ماه باید استراحت کامل داشته باشه. ذره ذره بررسی میشه وضعیتش. اما فعلا وضعیت ثابتی داره و امید داریم همگی

رسیدن شنبه 12 تیر 1400 ساعت 18:54

تنم لرزید از این خبر
الهی معجزه سلامتی نصیب حالش بشه و سایه ش بالای سر همسر و بچه هاش بمونه

تنت سلامت عزیزم
ممنون از دعای خیرت. همه امیدواریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد