نه به استثمار

چند روز پیش که خونه مامان مهرداد بودیم جاری یهو به فندق گفت میخوای واست فوتبال دستی درست کنم؟ نمیدونم این بچه ی ما فوتبال دستی کجا دیده که خوشش میاد و دوست داره. وقتی دو سالش بود دقیقا آخرین باری که قبل از کرونا مهمونی رفتیم یک جایی دید و سعی میکرد باهاش بازی کنه و البته چند باری اسم همون خانواده رو هم آورده اما یعنی واقعا از دوسالگیش هنوز یادش هست یا نیست نمیدونم!!!

خلاصه جاری جان انگار واقعا میخواست براش درست کنه. از بابا میپرسید که مثلا فلان وسیله دارید و ... به جاری گفتم ببین چه شری برامون درست کردی! حالا مگه این بچه یادش میره! این امروز اگر فوتبال دستی رو براش درست نکنیم رهامون نمیکنه!

آخرش نشد که اونجا فوتبال دستی درست کنیم اما چند تا ویدئوی درست کردنش رو با فندق نگاه کردیم که یک ذره از لحاظ فکری قانع بشه

مهرداد تا دیر وقت برای کاری دانشگاه بود و ما هم کلید خونه رو نداشتیم و مامان هم البته نگذاشتند که زود بریم خونه...این بود که یازده و نیم تازه رفتیم خونه. فندق تا وارد خونه شد گفت خب! الان وقتشه که فوتبال دستی درست کنیم!

نیم ساعتی لفتش دادم که شاید بی خیال بشه اما نشد که نشد. مهرداد خسته  بود و رفت خوابید...موندیم من و فندق! اول گشتم یک کارتن پیدا کردم،بعد هر چی فکر کردم دیدم هیچ میله یا نی یا وسیله ی اینجوری نداریم، بالاخره فکر کردم که چندتا سیخ چوبی جوجه رو به هم بچسبونم و به جای میله یا همون دسته های فوتبال دستی ازش استفاده کنم. بساط قیچی و خط کش و چسب و کاتر و...رو پهن کردم و له و خسته شروع به کار کردم. فندق هم سرحال و شاداب و بدون نشانه ای از خواب آلودگی رو به روم نشسته بود و بر حسن اجرای کار نظارت میکرد

حدود ساعت دو بالاخره در حد دو تا آدمک و دو تا میله درستش کردم.آدمکهاش رو فندق خودش رنگ کرد و خیلی هم ذوق داشت. راضیش کردم که چون خیلییی دیر وقته فعلا با همین دو تا بازی کنه،باز فرداش تکمیلش کنیم...یک لبخند بزرگی نشسته بود روی صورتش و تنهایی کلیییی بازی کرد و منم دراز به دراز روی مبل افتاده بودم. 

بالاخره گفت بریم بخوابیم.چون خیلییی یهو خواب بهش هجوم آورده بود، دقایقی بد اخلاق شد. رفت دوستاش رو بخوابونه. همون گوریل و خرس و حنا خانوم و ...از شانس خوب من،حنا خانوم نبود و نتونستیم پیداش کنیم. بهش گفتم مامان چون خیلی از وقت خواب گذشته شاید حنا خانوم یک جای دیگه خوابش برده و بیا یکی دیگه از دوستات رو جایگزین کنیم. سکوت کرد...رفتم چک کنم ببینم وضعیت رختخواب خودش چطوریه که یهو صدای گریه ش بلند شد...معلوم بود کلییی بغض قورت داده و یهو بغضش ترکیده! مهرداد بیدار شد و گفت چی شده؟ گفتم نگران نباش، حنا خانوم گم شده الحمدلله مهرداد حنا خانوم رو دیده بود و خانواده ای از نگرانی دراومدن. بالاخره پس از طی سایر مراحل قبل از خواب،اومد و خوابید و من اون طرف تر هلاک افتادم.

فرداش به محض اینکه چشماش رو باز کرد از همون جایی که offشده بود، on شد و گفت مامان بقیه فوتبال دستی رو درست کن لطفاً! ( باز خوبه با ادبه)

بالاخره باز زمان گذاشتم و کاملش کردم و درست در حالی که فکر میکردم قضیه تموم شده، گفت مامان بیا با هم فوتبال دستی بازی کنیم!


پ.ن۱: جاری های عزیز لطفاً در انتخاب پیشنهادات دقت کافی مبذول فرمایید.

پ.ن۲: گوریل و حنا خانوم اینا دو ماهی هستش که صاحب تختخواب شدن !!!

پ.ن۳: پایان نامه چیست؟

پ.ن۴: ساخت کاردستی های خود را به ما بسپارید.حتی نصف شب!

پ.ن5: خونه مامان که بودیم گفتم لطفا واسه تولد فندق فوتبال دستی بخرید. اصلا ما خودمون میخریم هزینه ش رو با شما حساب کتاب میکنیم...هیچوقت از این کارها نمیکنما اما دیدم فکر بدی نیست و هم وسیله به درد بخوری تهیه میشه. هم همه مشارکت کردند و از فکر چی بخریم هم رها میشن. و هم کمکی به اقتصاد خانواده ی ما میشه

نظرات 11 + ارسال نظر
ساناز جمعه 22 مرداد 1400 ساعت 14:32

سلام مهربون. خیلی ممنون که جواب دادی. واقعا محبت کردی. قبلیه آنر بود و الان موقع روشن شدن روی لگوی اولش خاموش میشه و بالا نمی اد. الان حدود هشت در نظرمه. انشاءلله شما و خانواده محترمتون همیشه شاد و سلامت باشید.

سلام عزیزم.خوبی؟ خواهش میکنم.کاری نیست...
ببین کلا سه تا گوشی پیشنهاد میشه.
یکی شیائومی Redmi note 10. این همون گوشی خودمون هستش.ما با دو هفته حدودا فاصله خریدیم .اولین بار چهار میلیون و نهصد و خورده ای. دومین بار پنج میلیون و دویست و خورده ای. الان حدود پنج و هشتصد اینا هست. ما و اون دوستانی که گرفتیم همه راضی هستن.الان مهرداد جان میگه که پسر خاله ش فقط از دوربینش خیلی راضی نیست اما توجه کن که پسر خاله مثلا میخواد از ماه و خورشید اینا عکس بگیره و کارهای خاصی داره. ولی اتفاقا منم گوشی قبلیم همون مثل گوشی شما بود و اولین باری که با این عکس گرفتم رفتم آسمون.
مورد بعدی redmi note 10 pro هستش. Ram ش ۶ گیگابایت هستش و hard یا همون حافظه ش ۱۲۸ گیگ. همون گوشی جدید ما هم همین مشخصات رو داره.اما اینها از نظر CPU با هم تفاوت دارند. همین مدل پیشنهادی دوم با ram هشت گیگابایتش هم موجوده که یکم گرون تر میشه. پیشنهاد دوم قیمتش هفت و خورده ای نزدیک هشت میلیون هست.
پیشنهاد بعدی mi 11 lite هست. که با رم 8 و ظرفیت 128 قیمت مناسبی هم داره. همون زیر هشت میلیون.
همه ی این گوشی ها برند شیائومی هستند.
حالا من یک لینک واسه شما اینجا میگذارم میتونی بری خصوصیات همه ی اینها رو کامل ببینی، حتی نمونه فیلم و عکسی که میشه با اینها گرفت موجوده. هر سوالی در مورد ویژگی‌ها اگر برات مطرح شد بپرس همینجا.
https://www.gsmarena.com/compare.php3?idPhone1=10247&idPhone2=10662&idPhone3=10665
و اما جاهایی که میتونی بخری همون سایتهای ترب و ای مالز هست. من چهار تا سایت برات میفرستم. ساناز جان پاسخ رو کاملا به صورت پست گذاشتم.اونجا ادامه ش رو ببین.

ساناز جمعه 22 مرداد 1400 ساعت 00:50

سلام. لطفا اسم دقیق گوشی جدیدتون و سایتی را که از ان خریدید، بگید. گوشیم خراب شده و راهنمای معتبری نمی شناسم. از گوشی تون راضی هستید؟ خیلی ممنون میشم که راهنمایی کنید.

سلام عزیزم. خوبی؟
گوشی من شیائومی مدل رد می نوت ۱۰ هستش. سایت و ...هم میپرسم میگم خدمت شما. اما به مهرداد جان گفتم پیام این مدلی داشتم گفت که اسم گوشی قبلی شما رو بپرسم و هم اینکه حدودا چقدر میخواید هزینه کنید موردهایی که میشناسن رو بگن به شما.
من خودم استفاده های ساده ای از گوشی دارم و واقعا راضی هستم. مهرداد استفاده های بیشتری داره و میبینم که راضیه. همزمان با ما چند تا از بچه های دانشگاه و پسر خاله مهرداد هم که راهنمای خرید ما واسه وسایل الکتریکی هستن هم خریدن و اکی هستن همه.
با این وجود شما اگر موردی که خواستم بگید ممکنه مدلهای دیگه هم بتونیم معرفی کنیم.
شاد باشی عزیزم

رسیدن سه‌شنبه 19 مرداد 1400 ساعت 09:26

ای خدا خسته نباشی عزیزم کاردستی ت هم خیلی خوب شده
خدا بت قوت و حوصله مضاعف بده
این جاری رو هم یه تذکر شیرین بده که آدامس نذاره دهن بچه تا ۲ شب
چقدر خندم گرفت برای حنا خانوم
برای اون حد از اهمیت و دلتنگی فندق و حس مسئولیت ش نسبت به حنا خانم . وقتی اسباب بازی ش به عنوان یه انسان که باش زندگی میکنه اینقدر براش مهمه این یعنی که نسبت به آدم های واقعی دور برش هم خیلی حساس و باتوجه هست
و برای اون جمله که حنا خانم پیدا شد و خانواده ای از نگرانی دراومد
کلا شیرین بود عزیزم غزل جون

ممنون گلی
مرسی از دعای ارزشمندت...
جاری هم فکر کنم بنده خدا خودش متنبه شد
آره خداییش پسر با محبتی هست. امیدوارم همین جوری بمونه... بتونه بعدها به آدمهای اطرافش عشق بده.
ممنون که هستی ساره

مه سو دوشنبه 18 مرداد 1400 ساعت 21:40

ای جان چه مامان خلاقی...

هانیه دوشنبه 18 مرداد 1400 ساعت 16:17

سلام سلام
عزیزززم
از نگاه پسرتون نگاه کنیم چیزهای قشنگتری میبینیم
بچه تون چه حالی کرده یکی از آرزوهاش برآورده شده شاید این کاردستی براش با ارزش تر از یک فوتبال دستی واقعی باشه ..
عزیزم هقط اون حنا خانم وگریه اش.. چقد با محبته .. واقعا بچلونینش.. اینا بعدنا که مرد بزرگی شد خاطره میشه

سلام عزیزم...ممنون از پیامت
البته که منم کیف کردم از حس و حالش و راستش دلم میخواد با این کارها توی قلبش عشق پس انداز کنم. به شوخی و طنز می‌نویسم بخندیم دور هم...یک ذره هم سختیهاش کم بشه
واای یعنی بغض قورت دادنش در عین ناراحت کننده بودن بامزه س.البته واسه همه بچه ها همینه.
ممنون که میخونید و بهمون عشق میدی

فاطمه دوشنبه 18 مرداد 1400 ساعت 08:33 http://Ttab.blogsky.com

وای خداچه قشنگ درستش کردی ادمکاش چه خوشگلن.
بعداون تختخواب هاچه جالبن.بااسباب بازی درست شدن؟چه با فکرعروسکاشه

مرسی عزیزم...خیلی هم عالی نیست. ولی محبت داری. آدمکاش رو همش فندق خودش رنگ کرده و نمیدونی چه ذوقی داشت از اینکه مشارکت میکنه.
عزیزم اون تختخوابها رو با یکی از این اسباب بازی های سازه ای درست کردیم. اسم اسباب بازیش هست "میله ی هزار کاره". ساخت شرکت سلام بازی هست. بامزه و کاربردیه و چیزهای زیادی میشه باهاش بسازی. خود فندق وسایل ساده ای درست میکنه. اما من بیچاره مدام سفارش کار باید قبول کنم و بسازم. خواهر نقش مهمی در چرخه تولید مملکت دارما!
اره. چند تا ادمک و عروسک داره خیلی با هم رفیقن...سوگلی هاش هستن.

لیلی دوشنبه 18 مرداد 1400 ساعت 08:25 http://Leiligermany.blogsky.com

یا خدااااا.شما چقدر حوصله دارید.ما قانون خوابمون عوض نمیشه هر کاری داشته باشیم قبل از فلان ساعت باید تو تخت باشیم.صبح هم مامان باید صبحانه بخوره تا موتورش روشن بشهولی کاردستی درست کردن حوصله می خواد مخصوصا که الگویی تو ذهن بچه باشه و تو باید شبیه به اون بسازی.ولی انصافا جاری کم لطفی کردن آدم قبل پیشنهاد به بچه باید جوانب و امکانات و بسنجه وبعد نطق کنه.

لیلی جون افرین به شما. ما متاسفانه ساعت خوابمون خیلی دچار مشکله و با نهایت شرمندگی مقصر اصلی هم خودم هستم. البته در حال تلاشم که ساعت رو منطقی تر کنم ولی کند پیش میریم.
حالا البته جدا از ساعت خواب، همیشه از این درخواستهای سخت و زمان بر اونم در ساعت غیرمتعارف نداره. دیگه دلم نیومد ناراحتش کنم. خیلیییی ذوق داشت و واقعا منتظر بود.
جاری میدونی که تازه ازدواج کردن و خودشون بچه ندارند. اما از سن کم تا الان خواهر زاده و برادر زاده داشته و خیلی هم با حوصله هست و همیشه حسابی با فندق گرم میگیره و فندق عاشق بازی کردن با جاریه. همیشه ایده های خوبی هم داره. این بار هم اینکه وسایل جور نشد هم یکم خودش هم بنده خدا مریض احوال بود انگار...فکر نمیکرد اینقدررر فندق گیر بده. همون نصف شب در حال تلاش برای درست کردن فوتبال دستی واسش عکس فرستادم طفلک همش استیکرهای شرمنده طوری میفرستاد

صبا دوشنبه 18 مرداد 1400 ساعت 04:14 http://gharetanhaei.blog.ir/

وایییییییی چقدر نتیجه کار خوب شده

آقا یعنی بچه داری هم مدل شبای امتحان هست که درس نخوندی و شب امتحان یادت میاد چرا آخه

من بودم یه چند روز بچه رو میگذاشتم پیش جاری و به پایان نامه م می رسیدم تا درس عبرتی شود برای آیندگان

ممنون ممنون که از نتیجه ی کار تعریف کردی. شکیل نیست خیلی ولی عرق جبین ریختم
صبا جون بچه داری کاش مثل شب امتحان بود! مثل یک شب امتحانی هست گاهی که تمومی نداره ولی لامصبا یهو یک کاری میکنن همه ش یک جا از دلت درمیاد با اون خنده ها و با مزه بازی های لعنتی شون.
این پایان نامه من طلسم شده . هر بار به هزار دلیل دست از تلاش میکشم... اما گاهی واقعا حسابی مشغول فندقم...جاری دختر خوبیه. شوخی داریم با هم

دانشجو دوشنبه 18 مرداد 1400 ساعت 01:11 http://mywords97.blogfa.com/

حالا الان استثمار چی بود؟ نه به کدوم استثمار؟


نه به استثمار مامانها دیگه!

دانشجو دوشنبه 18 مرداد 1400 ساعت 01:03 http://mywords97.blogfa.com/

آخی! ماشالله به این فندق جون و مامان با حوصله اش. شباهت فندق با دختر من زیاده. شاید هم همه بچه ها اینطورین. دقیقا دختر من هم این رفتارها رو داره. همینطوری هم عروسک هاش رو دوست داره و میبره کنار خودش میخوابونه و الان که لباس های قدیمی خودش رو تن تک تک عروسک هاش کرده و و و البته من اینقدر حوصله شما رو ندارم و متاسفانه اگه جای شما بودم شاید یه جیغ می کشیدم که ول کن مامان! شبه میخوایم بخوابیم!! و اون هم گریه می کرد و بعد ساکتش میکردم و میخوابیدیم!! شاید به خاطر اینکه من هر روز صبح باید بیدار بشم برم سر کار. رفتار شما خیییییییلییییییی خوب بوده. آفرین... ممنون که عکس هاش رو گذاشتین.

آخی ای جان. من دلم پر میکشه واسه این حس و حالهایی که دخترها دارند. خدا حفظش کنه. گرچه شاکرم به آنچه خدا داده و به قول شما بین هر دو جنس و کلا بچه ها شباهت های زیادی هست اما گاهی فکر میکنم مثلا اگر دختر داشتیم چه جوری بود، چه کارهایی میکرد .
دانشجو جان مرسی از محبتت نسبت به من ولی دقیقا اینکه من توی خونه هستم خیلی موثره. من تا هر ساعتی که حس کنم بدنم نیاز داره و گاهی هم اگر فندق اجازه بده از سر تنبلی، میخوابم و واقعا خدا قوت به شما و دوستان دیگه ای مثل شما که هم بیرون از منزل و با ساعت مشخص کار میکنید هم بچه داری و خانه داری میکنید. یادم میاد وقتی تهران بودیم و میرفتم سر کار، روزهایی که سر کار بودم وقتی برمیگشتم غش میکردم از خستگی! نمیدونم واقعا بچه داری با اون شرایط چطور میتونست باشه.

شارمین یکشنبه 17 مرداد 1400 ساعت 23:10 http://behappy.blog.ir

سلام.
من الان ذوق تو مادر حوصله‌دار رو بکنم یا اون نیم‌وجبی خوشمزه رو در خیالاتم بچلونم؟!

سلام عزیزم...
تو فقط به حال من بیچاره ی خسته ی تحت استثمار دل بسوزون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد