روز کارمند

دیشب یکی از فامیلامون که انگار به تازگی شماره منو داره، بهم پیام داد و روز کارمند رو تبریک گفت!!! یکم فکر کردم چی جواب بدم. گفتم کاش همینجوری تشکر کنم یا استیکری چیزی بفرستم، بعد باز فکر کردم خب شاید واقعا فکر کنه من کارمند یک جایی هستم!!! و بعد مثلا جایی بگه من به غزل روز کارمند رو تبریک گفتم تشکر کرد و بقیه بگن : نه بابا کارمند که نیست!

گفتم عزیزم خیلی متشکرم از لطف و محبتت اما راستش من کارمند نیستم. ایموجی این میمونه که روی چشماش رو گرفته هم گذاشتم.

اون بنده خدا نوشت که مگه دانشگاه درس نمیدین؟

حالا من گمون نکنم اصلا تو فامیل جایی گفته باشم که چند واحدی درس میدم! اصلا هیچکس رو ندیدم و کلا هم عادتم اینجوریه که تا مجبور نشم چیز خاصی در مورد خودم نمیگم. گفتم خب بالاخره شاید از مامانم یا اینور اونور شنیده.

گفتم: " آره عزیزم. گاهی درس میدم ولی استخدام دانشگاه نیستم. کلییییییی این پا و اون پا کردم و تهش نوشتم معمولا استادا رو هم قاطی معلمهای عزیز در نظر میگیرند!  (میخواستم سربسته گفته باشم که یعنی اگر بنا به تبریک هم باشه روز معلم مناسبتره) و نوشتم که باز هم ممنونم از لطف و توجهت گلم و عزیزم و از این حرفها و استیکرها."

آخرش این فامیلمون گفت : خدا بزرگه. ان شاالله استخدام میشی! و در جواب اینکه استادا رو قاطی معلمها حساب میکنند هم نوشت که:"آهان از این جهت که درس زندگی به بچه ها میدن" و اضافه کرده بود "البته که مقامشون بالاتره"!!!


پ.ن: این فامیلمون یک دخترخانمی هستش که چند سال از من بزرگتره و خیلی دختر ساده ای هست. ما اصطلاح ساده رو برای کسی به کار میبریم که مشکل ذهنی نداره اما آگاه به همه ی امور دور و برش نیست. معمولا زود باوره و اطلاعات خودش رو از همون محدوده کوچک دور و برش میگیره. نمیدونم راستش چطور توضیح بدم. خیلی هم دختر مهربونی هست. میخواستم یک جوری جواب بدم که از موضع برترنباشه ولی در عین حال بگم که من کارمند نیستم (نه اینکه کارمندی بد باشه ها! فقط اینکه کارمند نیستم خب) ...


خلاصه که تا حالا کسی روز کارمند رو به من تبریک نگفته بود... اگر از دوستان عزیزی که اینجا رو میخونند کسی "کارمند" هست با یک روز تاخیر روزشون رو تبریک میگم. کارمندی از اون شغلهاست که به نظرم اعصاب قوی میخواد. اگر از اون کارمندهایی هستید که سعی میکنید یک لبخند بزرگ روی صورتتون داشته باشید و وقتی مراجعه کننده دارید مکالمه تلفنی تون رو طولانی نمی کنید یک بوس محکم از راه دور روی لپتون...خدا قوت. اگر هم اینجوری نیستید و قلبا دلتون میخواد که اینجوری باشید بازم بوس روی لپتون. اما شدتش کمتره.


نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 8 شهریور 1400 ساعت 22:33 http://ttab.blogksy.com

بازدستش دردنکنه که یادشمابوده
والاماکارمنذیم ولی چون قراردادمون کارگریه ،روزکارگروبهمون تبریک میگن..تاآخرش ماکارگریم

اره بنده خدا. خیلی مهربونه.
مگه بر اساس نوع قرارداده؟ من راستش هنوز دقیقا نمیدونم به چه کسانی میگن کارگر! یعنی ماهیت شغلیشون چیه؟ مثلا در این حد میدونم که احتمالا به کسانی که در کارخونه ها کار میکنند میگن کارگر. یا کسانی که کارهای ساختمانی یا خدمات انجام میدن. ولی دیگه نمیدونم کیا رو میگن.
به نظرم کسانی که خدمات اداری یا شرکتی ارائه میدن میشن کارمند.
حالا البته که میدونی ...هیچکدومش مهم نیست. فقط یک سری دل خوشیه. مزایاش مهمه فقط

رسیدن دوشنبه 8 شهریور 1400 ساعت 08:32

چقدر متواضعی والا
حالا یکی دیگه بود همه دنیا پر می‌کرد که استاد دانشگاه ست حتی برای یه واحد تدریس .

محبت داری به من ساره جان...
میدونی بحث تواضع نیست فقط. البته که من دوست دارم آدم متواضعی باشم. اما خب ببین یک وقت حرف یک موضوعی نشده، الکی آدم بپره بگه من دانشگاه درس میدم جالب نیست. یا من کلیییی دوستان موفق دارم که حرفه اصلیمون رو دنبال کردند و هر کدوم خودشون یک وزنه محسوب میشن توی شهر یا منطقه خودشون. من درسته خودم نخواستم و در بعضی موارد نتونستم اون کار رو انجام بدم اما خب به خودم میگم حالا کار خفنی که الان نمیکنی بخوای جار بزنی، هر چند کار مورد علاقه م از بچگی رو دارم انجام میدم. یک علت دیگه هم اینکه مثلا من خانواده مامانم رو که بیشتر ممکنه ببینم (گرچه دو ساله مامانم رو فقط دو بار دیدم چه برسه به فامیلاش)، و تقریبا تلفنی و چتی با خیلی هاشون ارتباط دارم، افرادی هستند که در زمینه تحصیلی زیاد موفق نبودن. البته که اکثرشون مهارتها و هنرهای دیگه ای دارن. اما در تحصیل به همون حداقل ها اکتفا کردند یا شرایطش جور نشده و ... من دوست ندارم اینها خودشون رو از من جدا بدونند. دوست دارم درباره هر چه اونها تمایل دارند حرف بزنیم. هیچوقت وارد مباحثی که ممکنه فقط واسه من جذاب باشه نمیشم و طبیعتا دوست ندارم بگم دقیقا چی کار میکنم. حتی در مورد مهرداد هم نمیگم. مهرداد الان به جز هیئت علمی بودن و مدیریت آموزش دردانشگاه خودش، رییس یک دانشگاه دیگه هم هست که وابسته به همین دانشگاه خودشون هست. (شرایط خاصیه). به جز خدا و مامان و باباهامون و الان مثلا به شما گفتم هیچکی نمیدونه. اهمیتی نداره. ما در خودمون خوشحالیم فقط هم اگر بگیم ممکنه بگن اینها دارن پز میدن و خب شما خودت چقدر دوست داری با آدمی که پز میده و فخر میفروشه رفیق باشی؟! هم اینکه میدونی گاهی انتظارات هم ازت بالا میره. مثلا همین مهرداد واسه اون شغل ریاست دریافتی نداره. به عنوان حق ماموریت و ... از طریق حقوق هیئت علمیش یک مبلغ ناچیزی بهش پرداخت میکنند که کمی جبران زحماتی بشه که واسه اون شغل میکشه. حالا خودت تصور کن . من اگر بگم همسرم رییس دانشگاهه کسی باورش میشه حقوقی واسش دریافت نمیکنه؟!!! یا بگم خودم دانشگاه درس میدم بعد از چهار ماه تلاش زیر یک تومن بهم حقوق میدن کسی باورش میشه ساره؟ اونی که دستش توی کاره باور میکنه ولی بقیه باور نمیکنند. اونوقت مثلا اگر یک جایی هدیه کم و زیاد ببری، یا مانتو و لباست کمی اینور اونور بشه یا ماشینت فلان باشه، میگن اینها که زن و شوهری دکترن و ... این چه وضعشه!
ببخشید طولانی شد. فقط میخواستم بگم فقط بحث تواضع نیست، آدم باید سعی کنه خیلی چیزا رو در نظر بگیره. من اینجوری راحت ترم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد