هویجانه

فندق امروز خداروشکر خوبه و از وقتی بیدار شده شرایطش مثل روزهای معمولی بوده...من ولی سوپ درست کردم. یک حسی بهم می‌گفت هر سه تایی مون به سوپ احتیاج داریم

معمولا سوپهایی که درست میکنم خوب میشه. اسلوب خاصی هم ندارم ها، هر چی بود، هر چی شد...هویج هم نداشتیم! از وقتی گرون شده اصلا نخریدیم. 

من یک اخلاقی دارم اینجوری که یک چیزی خیلیییی بی حساب و کتاب گرون میشه نمیخرم. حالا  این تصمیم یک سری اما و اگر و استثنا هم داره. مثلا اون وسیله یا اون ماده غذایی در چه سطحی از اهمیت باشه، میزان استفاده مون از اون چقدر باشه و اینکه خب حالا می‌دونم که قرار نیست ارزون بشه ولی حداقل به یک قیمت نرمالتری برسه بعد میخرم.

اوایل که زندگی مستقل رو شروع کرده بودیم، یک لیست خرید داده بودم دست مهرداد که از میدون میوه و تره بار خرید کنه. وقتی برگشت همه رو خریده بود. هزینه ها رو یادداشت میکردیم که متوجه شدم یکی از اقلام خیلیییی گرون بوده.الان یادم نیست شاید گوجه فرنگی بود...شاید. به مهرداد گفتم وااای خب به این گرونی چرا خریدی اینو؟ گفت آخه توی لیست خرید بود!!! بهش گفتم ببین  من یخچال و خونه رو چک میکنم و یک چیزهایی لیست میکنم اما شما اونجا در محل خرید باید بسنجی که چی ارزش داره بخری، واسه چی میشه صبر کرد، چه موردی رو کمتر بخری ،چه موردی رو جایگزین کنی و... اصلا لازم نیست هر چی من نوشتم رو بخری و اونم دقیقا به همون مقدار که من نوشتم. بعدها بیشتر با هم رفتیم خرید و همدیگه رو یاد گرفتیم کاملا. الان هم مخصوصا از شروع کرونا فقط مهرداد خرید میره و مطمئنم امکان نداره بتونم بهتر از این خرید انجام بدم.دمش گرم.

خلاصه که فعلا هویج تحریمه! قیمت استیبل بشه دیگه چاره نیست و باید بخریم. مثل هزار تا چیز دیگه که باهاش همه ملت کنار اومدن!!!

اون زمان که زندگی شروع کردیم خدایی خیلی بی پول بودیم، کمتر از شش ماه از بابای مهرداد پول گرفتیم.ماهی حدود پونصد تومن. سال نود و دو. به محض اینکه مهرداد رفت واسه درس دادن در دانشگاه آزاد یکی از شهرهای نزدیک تهران، دیگه پول نگرفتیم. وام دانشگاه هم بود...منم از سال بعدش رفتم سر کار و زندگی مون یکم بهتر شد. الان زندگیمون اونجوری نیست الحمدلله اما این قانون خونه مون هست که چون میتونیم چیزی رو بخریم لازم نیست تو شرایطی که نیست،کم شده یا گرون شده هم حتما تهیه ش کنیم. 



پ.ن: یک خاطره ای یادم اومد خودم و مهرداد همیشه کلییی با یاداوریش می‌خندیم. تو همون شرایطی که ما فقط ماهی پونصد تومن از بابا می‌گرفتیم و فکر میکنم که کم کم دیگه همونم نمیگرفتیم و با وام دانشجویی دانشگاه زندگی میکردیم، یکوقت بابای مهرداد توی فاز نصیحت بودن، گفتن بابا، پس انداز هم داشته باشید حتما،پس انداز خیلی مهمه!!! ووواییی دقیقا من یادمه که تو امیرآباد داشتیم قدم می‌زدیم یهو من و مهرداد یک نگاهی بهم کردیم و فقط گفتیم باشه! نزدیک بود منفجر بشیم از خنده! آخه پدر من...پس انداز؟ 


پ.ن۲: وقتهایی که مهرداد از خرید میاد این مدت میگم مهرداد هویج نگرفتی؟ میگه عزیز دلم برات انار خریدم، هلو، موز و...همه رو جای هویج خرد کن بریز تو غذا. خیلی هم شیکن!

نظرات 2 + ارسال نظر
من پنج‌شنبه 18 شهریور 1400 ساعت 01:35 http://me2020.blogsky.com

خداروشکر که حال فندق روبراهه:
درستش هم همینه اون قدر نباید بخری تا مجبورشن به قیمت منصفانه بفروشن

ممنون عزیزم.بخیر گذشت.
حالا آخرش هم که منصفانه نمیشه ولی میگم حداقل باشه کسی که واقعا لازم داره بگیره، الکی ما هم دامن نزنیم به وضع

محبوبه چهارشنبه 17 شهریور 1400 ساعت 18:29

این قانون نانوشته خونه ما هم هست، هرچند همسرم گاهی میزنه زیر این قانون و میگه اخه تو دوست داری، دلم نیومد، مثل پسته، اخته، انبه که تو رشت گرونه

و چه قانون شکنی عاشقانه ای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد