از ترس غزل غر غرو

دکتر مامان، وزنشون رو خواسته بود، ترازو اومد وسط!!!

مامان، بابا، فندق‌‌‌..‌

در ادامه داستان بی حوصلگی ها، من هم حوصله نداشتم که خودم رو وزن کنم و هم نمی‌خواستم جلوی بقیه خودم رو وزن کنم.

به مهرداد میگم خودت رو وزن کردی؟

میگه: سری که درد نمیکنه رو دستمال نمی‌بندن



پ.ن: فندق ۱۹ کیلو عشق.

            مهرداد ۹۵ کیلو 

           من: ۴۵ کیلو !!! ولی خودم حس میکنم ۲۰ کیلو هستم. در یکسال گذشته وزن کم کردم..‌البته نه خیلی ‌...شاید سه کیلوگرم... اما برای من همین سه کیلوگرم خیلی تفاوت ایجاد می‌کنه.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد