تمثال

دیروز رفتم آزمایش بدم، خانمه تو پذیرش آزمایشگاه میگه: عکس کارت ملیت خیلیییی قشنگه. کم پیش میاد همچین چیزی.

اینجور مواقع نمی‌دونم از اینکه عکس کارتم قشنگه خوشحال باشم یا از اینکه احتمالاً عکسم از خودم قشنگتره ناراحت باشم  البته خدایی عکس کاملا خود من هستش و هیچ اتفاق، آرایش یا نکته خاصی نداره. شاید ابروهام کمی نازک‌تر باشه فقط ...

الان یادم اومد یک عکس سه در چهار دارم که از سال نود و یک تا الان همیشه اونو همه جا ارائه میدم.(عکس کارت ملی رو البته همونجا خودشون میگرفتن و این عکسه نیست) اون سال مهرماه دفاع پایان نامه ارشد مهرداد بود و می‌خواستیم بریم تهران. رفتم آرایشگاه گفتم ابروهام رو پهن برداره... نمی‌دونم چی شد به دلم ننشست. گفتم رنگ بزنه. رنگش هم گمونم خیلی روشن شد که یک ذره مداد تیره تر میزدم توش بهتر میشد( باز یادم افتاد که اطلاعات ارایشیم زیر صفر بود واقعا). رفتیم دفاع و برگشتیم. آبان من میخواستم از پایان نامه م دفاع کنم. رفتم ابرو رو برداشتم حسابی نازک شد به نسبت قبلش. فکر کنم گفتم هشتی داشته باشه و اونجوری شد. برای منی که عمری با دو وجب ابرو رفته بودم دانشگاه این یک تغییر اساسی بود. همون زمان رفتم یک عکس سه در چهار گرفتم و دیگه تا الان عکسی نگرفتم. دکترا که قبول شدم، با اینکه خونه مامان مهرداد تو همون شهر بود اما اکثرا خوابگاه بودم. ظاهراً عکس هم اتاقی ها رو تو سیستم دانشگاه زده بودند. وقتی رفتم اتاقم تو خوابگاه با الی آشنا شدم که الان رفیق شفیقم شده. الی بعدها گفت وقتی وارد شدی گفتم خودش از عکسش خیلیییی بهتره.  

خلاصه که هیچوقت این عکسهای ما شبیه خودمون نیستن از نظر بقیه انگار.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد