درک

واقعا ادم تا یک سری چیزها واسش اتفاق نیفته نمیتونه کامل درکش کنه.

من خیلی  وقت نیست که وبلاگ مینویسم اما ظاهرا چند سال پیش برای دوستانی که توی "بلاگفا" مینوشتن مشکلی به وجود میاد. یعنی در واقع سایت مشکل پیدا میکنه و اون بندگان خدا بخشی از آرشیوشون رو از دست میدن و مجبور به کوچ میشن و...

میدیدم که مینالن و دوستاشونو گم کردن و حتی گاهی حس میکردم یک عده کلا بی خیال و سهل انگار شدن در وبلاگ نویسی و با وبلاگ جدید ارتباط برقرار نمیکنن.

حالا که این اتفاق برای ما "پرشین بلاگی " ها افتاده بهتر درک میکنم.

به هر حال اینقدر مسائل بزرگ تو زندگی هامون وجود داره که همش به خودم میگم سر یک وبلاگ قاطی شدن نباید خودت رو نگران کنی. این مدت خیلی برنامه هام فشرده بودن و فرصت آپ کردن نبود. هنوز هم شدید شلوغه سرم اما به تدریج مینویسم که این مدت چی شد. فقط امیدوارم دوستان خوبم باز هم بنویسن و من بتونم پیداشون کنم.


کوچ

به دلیل مشکلاتی در پرشین بلاگ فعلا به بلاگ اسکای کوچ کردم. تجربه یک محیط جدید بد نیست اما باعث میشه احساس خنگ بودن کنم.هر دکمه ای رو با احتیاط میزنم و همش احساس میکنم ممکنه کار اشتباهی انجام بدم!!!!

حتی همین یادداشت رو محض امتحان میگذارم که ببینم اصلا محیط بلاگ اسکای چه جوریه!

وبلاگ قدیمی من با نام کنار تو درگیر آرامشم و آدرس زیر موجوده: 

http://iliata67.persianblog.ir

نامگذاری

اولین کسی که دقیق و کامل در جریان قرار گرفت "الی" بود .هم اتاقیم. خب شما تصور کنین من همش در حال خندیدن به خودم در آینه بودم!!!یعنی هی میگذشت.من میدیدم نه واقعا انگار یک خبریه!!! بعد به خودم تو اینه میخندیدم!!!نیشخند

بالاخره الی مدام منو میدید و هم اینکه نیاز بود که بدونه که با هم مشورت کنیم و هوای همو داشته باشیم. واقعا هم این مدت خیلیییییییییی برای من زحمت کشید.کمک فکری و حمایت و ...ازش ممنونم.قلب

خب من و الی تصمیم گرفتیم واسه این موجود چند سلولی اسم بگذاریم. حالا میدونم باید اسم خوب و بامعنی و .. باشه ها. فعلا تا هنوز هیچیش معلوم نیست گفتیم درباره ش حرف میزنیم بدون اسم نباشه!!!

این شد که من گفتم اسمش رو بگذاریم"ریزه"قلب

الی گفت من میشم"خاله ریزه"!!!. حالا شما فکر کنین الی اصلا ریزه نیست و تپلیه. خودش میخندید که این ترکیب خاله ریزه با من پارادوکس دارهنیشخند

از این به بعد تا شرایط جدیدی ایجاد بشه بچه مون رو "ریزه" صدا میکنیم.

از اونجایی که جوجه بیست روز کلا نبود و دو هفته ای از وجود ریزه با خبر بود، من تصمیم گرفتم یک استیکر رو جایگزین ریزه کنم.لبخند

اول فکر نمیکردم اینقدر بامزه باشه اما واقعا جواب داده. طوری که جوجه عاشق این استیکره شده.

معرفی میکنم:ریزهImage result for ‫استیکر خنگولو‬‎

 

پ.ن:

الی میگه میترسم بچه تون دنیا بیاد ببینین "مثلثی" نیست، تعجب کنین!زبان

کاریکاتورها

از ظهر تشریف بردیم بیرون و بعد از نماز مغرب و عشا برگشتیم. اونجا هم تو قدم زدن های مثلا عشقولانه مون!!!چشمککلی سر همدیگه غر غر کردیم!!!خنثی

مهرداد خان میگن که اینکه میگم زندگی همینه یعنی بالاخره وقتی آدم کنار فامیل هست این موارد رو هم باید در برنامه ش بگذاره.

منم غر غر !!! میکنم که من که از همه به این چیزها مقیدترم . فقط میگم تعادل!!!من نگران آینده م.نگران

حالا کلییییییییییییییییییییییی حرف زدیم. تهش با هم قهر کردیم!!تعجب

 

دو ساعت بعد. منزل:

غزل در حال انجام تکالیف دانشگاه:

-غزل: "باهات آشتی نیستما ولی بیا این قسمت رو برام درستش کن."

- مهرداد:" منم باهات قهرم ولی میام انجامش میدم."

-مهرداد:" سعی نکن جلو خنده ت رو بگیری. به هر حال من قهرم"

- غزل:" من نمیخندم که!"

-مهرداد:"خودم دیدم که خندیدی!"

-غزل:"خودت چرا میخندی؟"

-مهرداد:"قیافه ت خنده داره آخه!"

چند دقیقه بعد:

-مهرداد:"ازت خوشم نمیادااااااا ولی شام چی میخوری؟"

-غزل:"منم. ولی هر چی باشه میخورم."

 

خودم رفتم غذا درست کردم. چند دقیقه بعد :

غزل:"مهرداد برو شام رو بیار که بخوریم"

مهرداد:" شام میخورم با اینکه دست پختت بده!"

غزل:

جوجه:"بله!!!آدمی که اخلاقش بده. دست پختش هم بده!

 

پ.ن.

و این ماجرا ادامه دارد...قهرمون هم شبیه آدمها نیست. کاریکاتوری قهر میکنیم.

غزل جون لپ تاپ خرید...

غزل جون لپ تاپ خرید...

البته هنوز به دستم نرسیده ولی خب بالاخره سیستم دار شدم.

بعد از جست و جو های شبانه روزی مهرداد و داداشش و پسر خاله ش ، عاقبت این آقایون به یک دستگاه لپ تاپ پاسخ مثبت دادن و اقدام به خریدش کردن.

به زودی در این مکان پست های بیشتری درج خواهد شد و از شرمندگی بازدید دوستان هم درمیایم به امید خدا...

 

 

مهردااااااااااااااااااااااااااااد..مرسیییییییییییییی