تصمیمات صغرای غزل

چند تا تصمیم گرفتم:

- یکی اینکه وسط انجام کارهای دانشگاه هر وقت میخوام فقط فضای کاری رو تغییر بدم و استراحت کوتاهی داشته باشم، نپرم دو دقیقه سریال ببینم، به جاش لپ تاپ تکونی کنم! متاسفانه تجربه نشون داده اینجانب توی سریال دیدن بسیار سست عنصر هستم! واسه همین فقط سریالهای در حال پخش باید ببینم که زیاد نشه زمانش. با نهایت شرمندگی هر وقت سریالی که همه قسمتهاش اومده رو شروع میکنم یک پشت میخوام تا تهش رو ببینم. واقعا که. (مواظب نوجوونهاتون باشید. من افتادم تو سرازیری و اینجوری غرق کیدراما هستم)

- مورد بعدی اینکه یک وقتهایی مثلا  بعد از نهار که هنوز خوابم نمیاد یا چون غذا خوردم همون بهانه همیشگی دستم هستش که الان خون رفته دور دستگاه گوارش و به مغز نمیرسه و بنابراین کار فکری تعطیله،  گوشی رو دستم نگیرم و ول گردی (وب گردی) کنم! به جاش واسه فندق شعر بخونم، کتاب بخونم و باهاش چند دقیقه ای وقت بگذرونم.

فعلا تصمیمات دیگه م یادم نیست. همین دو تا رو تا حدودی شروع کردم و خوب پیش میره.

پ.ن.1: اگر من این همه سریال کره ای که دیدم فقط و فقط یک دهمش سریال با زبان انگلیسی دیده بودم، مثل بلبل براتون انگلیسی حرف میزدم. نمیدونین چطور کره ایم خوب شده،اگر سریال خوب انگلیسی زبانی میشناسید که صحنه های خاک بر سری  نداره معرفی کنید . شاید خودم رو مجبور کردم بخاطر تقویت زبانم ببینمش. متشکرم.

پ.ن.2:کرونا و این روزها و از دست دادن چند تا از دوستان جوانم در طی دو سال گذشته باعث شده بیشتر به مرگ فکر کنم. به مهرداد میگم دلم نمیخواد وقتی مردم یکی بیاد لپ تاپم ، عکسام ، نوشته هام و چیزهایی رو چک کنه و چیزی ببینه که براش باعث سوء تفاهم در مورد من یا روابطم بشه و یا چیزی ببینه که من دوست ندارم دیگری به جز تو بدونه و ببینه. اینه که زندگی و از جمله لپ تاپم رو اینجوری دارم میتکونم. البته که این منافاتی با امید و هیجانم برای زندگی نداره.

قورباغه ای به نام تمیز کردن اجاق گاز

دیروز ساعت 9 بیدار شدم دیدم فندق بیداره و مهرداد هم نیست...یک مقداری خوراکی هم ظاهرا فندق خورده و شبکه پویا هم روشنه! فهمیدم قبل از اینکه مهرداد بره سر کار فندق بیدارشده. خیلی کم پیش میاد که فندق بیدار بشه و من متوجه نشم. از اونجایی که هنوز عادات زشت دیر خوابیدن و ول گشتن توی فضای مجازی رو درست درمون ترک نکردم، خودم بیدار بودم و مغزم خواب. دیدم بهتره کارهایی انجام بدم که مغزم کمتر درگیر باشه . الحمدلله علیرغم برنامه بسیار به هم ریخته و غلطم توی این روزهای گذشته، حداقل آشپزخونه م تمیز و مرتبه. خودم رو دعوا کردم و گفتم در هر فرصتی باید ظرف بشوری و نگذاری ظرفی جمع بشه. این خیلی زشته که ادعای تمیزی داری اما در عمل ظرفهات میمونه (با دلایل موجه و غیر موجه). اینه که الحمدلله توی این قضیه پیشرفت کردم و ظرف اگر هم باشه در حد یک بشقابی ، لیوانی چیزی که دیگه ارزش دستکش دست کردن نداشته مونده.( واقعا برام مهمه موقع ظرف شستن دستکش دستم باشه)

پریدم سراغ اجاق گاز. همیشه گفتم که من از تمیز کردن این اجاق گازمون خیلی بدم میاد و فراری ام و جوری میشه که فقط میگم خدایا مامان مهرداد اینو نبینه و آبروی مرا حفظ بفرما و نذار آبروی یک مومن ! بریزه و از این حرفها.

حالا دلیل این فرار من هم این بود که توی کاتالوگ این گاز نوشته که واسه تمیز کردنش هیچ چیز به جز یک دستمال نرم و آب داغ نمیتونی استفاده کنی. خب این موضوع واسه یکی که مدام هر شب گازش رو تمیز میکنه شاید کاربردی باشه اما واسه منی که مثلا اولین روزهای استفاده ازاین اجاق  گاز مصادف با اولین روزهای مادر شدنم شده بود، فقط مایه عذاب بود. واقعا نمیرسیدم که بخوام به فکر گاز باشم و خب وقتی میرفتم سراغ تمیز کردن گاز عملا فقط کار با دستمال و اب گرم خیلی سخت بود. این تجربه های ناخوشایند از تمیز کردن گاز باعث شد که من بیشتر از تمیز کردنش طفره برم و در عمل کار سخت تر میشد! البته که این اواخر دیگه زدم به سیم آخر و یک ذره مایع ظرفشویی میریختم روی دستمال و تند تند میکشیدم به صفحه ی گاز و زود خشک میکردم ...ولی خب عذاب وجدان داشتممن از اون آدمهام که سعی میکنم همه جوره از وسایلام مراقبت کنم. خب مسلما راه اصولی این مراقبت این بود که دو روزی یکبار مثلا یک دستمال بکشم و تموم . اما خب هر بار یک چیزی پیش میومد و تنبلی هم به همه ی اینها اضافه کنیم و این تفکر ممانعت کننده هم بگذاریم سر در دلایل که؛ غزل تو کارهای واجب تری داری و گاز رو ولش کن!!!!

یک چیزی که مدتی هست سعی میکنم به خودم بگم اینه که ببین هر زمان که فکر کردی میخوای تغییر کنی ازش خجالت نکش و فکر نکن که دیره. به خودم میگم "دیر تغییر کردن بهتر از هرگز تغییر نکردن است"! از وقتی این شعار رو میدم اوضاعم بهتر شده. اینه که در مود قضیه اجاق گاز به خودم گفتم غزل اگر تونستی یک مدت آشپزخونه رو تمیز و مرتب نگه داری و ظرف کثیف نداشته باشی، بپر برو سراغ اجاق گازت. این سری اساسی تمیزش کن و فویل بکش و فویل دیگه راحت با همه چیز تمیز میشه و هر وقت هم به هر دلیلی فکر کردی فویل نباید باشه میتونی برش داری و گاز تمیز زیرش مهیاست!

حالا اول بگم که نه اینکه کلا گاز تمیز نکنم و شما یک صحنه وحشتناک تصور کنید. نه! همینجوری سمبل کاری تمیزش میکردم و هیچوقت مدت زیادی تمیز نمیموند!

خلاصه دیروز تا قبل از اینکه شروع کنم به غذا درست کردن حسابی گاز رو تمیز کاری کردم و البته که هنوز کامل نشده و قسمت بیرونی مونده. اما به خودم گفتم لازم نیستش همه کارها یکجا انجام بشه. عجله نکن. چدن گازها رو خیلی بیشتر از تمیز کردن خود گاز همیشه میشستم و اونقدری کثیف نیستن. دیروز فقط یکیش رو تونستم بشورم و دو تا ش موند. باید غذا درست میکردم.

اول میخواستم فویل آلومینیومی رو بکشم بعد از تمیز کاری کامل، اما فعلا که آشپزخونه اینقدر مرتب و خلوته، به خودم گفتم سعی کن هر شب یا دو روزی یکبار دستی به سر و گوش گاز بکشی. اگر دیدی خوب پیش میره دیگه فویل نمیخواد وگرنه فویل رو میگذارم که اگر اوضاع از دستم خارج شد حداقل تند و راحت تمیز بشه.


عزاداری محرم

نمیدونم کیا رفتن عزاداری های حضوری و نمیدونم جاهایی که رفتن چطوری از لحاظ قضیه کرونا کنترل میشده اما ما امسال (سختگیرانه تر از پارسال) تصمیم گرفتیم که در هیچ مجلس عزاداری شرکت نکنیم. پارسال هم من یادم میاد که اوضاع این شکلی نبود و اینکه من فقط یکبار عصر تاسوعا فندق رو بردم وسط میدون نزدیک خونه مون که توی خیابون اطرافش یک زنجیر زنی کوچولو بود و تمام مدت هم حواسم بود به محض اینکه خواست شلوغ بشه بیام بیرون. هم از خودمون مواظبت کنم هم خب من لحظاتی اونجا بودم کافی بود، جا واسه بقیه باز باشه. یادم میاد شلوغ هم نشد و زود هم تموم شد. اما امسال همون رو هم درست نمیدونستم.

پیش از محرم به مهرداد گفتم بیا هر روز تو خونه مون زیارت عاشورا با هم بخونیم. بالاخره تلویزیون هم عزاداری چیزی نشون میده، قدر اینکه دلمون حال و هوای محرمی میخواد. دیگه بیش از اون هم هر کی خودش میدونه و دل خودش. خواست دعایی میخونه خواست نوحه ای گوش میده. اما فعالیت گروهی خونه مون بشه هر روز یک زیارت عاشورا.

الحمدلله فکر کنم به جز دو سه باری که نشد بخونیم، همه شبها رو زیارت عاشورا خوندیم و تاسوعا عاشورا روز هم خوندیم...

من اینکه یک کار اعتقادی رو با مهرداد با هم انجام بدیم لذتش واسم چندین برابره. مهرداد خودش هم همیشه میگه که اون معمولا آدم آغاز کننده نیست توی این چیزها. اما من شروع کنم و برنامه بچینم همراه خوب و پایه ای هست.

قشنگی این همراهی، فندق بود. روز اول گفت چی میخونید؟ گفتم زیارت عاشورا. اصلا بهش نگفتیم تو هم بیا. خودش رفت  رحل و قرآن بیاره از توی کمد. بهش گفتیم این قرآن نیست. دعا هست. کتاب دعای کوچیکی بهش دادم. تمام این شبها اون حدود ده دقیقه ای که زیارت طول می کشید مینشست پیش ما و با همون کتاب دعا مشغول بود. چند شب پیش میگفت وای مامان زیارت عاشورا یادمون رفت بخونیم! یا میپرسید امروز هم میخونیم زیارت عاشورا؟ یا یک شب اون آخرای زیارت گفت کی اینجوری میکنیم ؟( و سجده کردن رو نشون داد).  یک روز هم دیدم همین طور که بازی میکنه میگه " و شایعت و بایعت و تابعت"!

خلاصه که حس خوب داشت برامون. امیدواریم که بتونیم تا آخر ماه صفر همین ریتم رو حفظ کنیم.

یکوقتی هم ماه رمضون شبهای احیا دعای جوشن کبیر میخوندم فندق تا نزدیک به پنجاه بند رو باهام همراهی کرد. خودم باورم نمیشد! همش منتظر بود برسیم به سبحانک یا لا اله الا انت...و ذوقی میکرد واسه الغوث الغوث... به هر کی زنگ میزد خونه مون یا میدید هم میگفت من دعای جوشن خوندم!


پ.ن: من از اون دسته آدمهام که معتقدم بچه رو باید آروم آروم و به دور از اجبار با عقاید خودم آشنا کنم. اینکه میگن بچه ها رو بگذارید بعدا خودشون انتخاب کنند رو قبول ندارم. من تلاش خودم رو میکنم اما امیدوارم بعدها اگر به هر دلیلی با عقاید ما موافق نبود بتونم صرفا مامانش باشم و کاری به تفاوتهای ارزشیش با ما نداشته باشم. فکر میکنم هیچ کس فرصت آموختن چیزی که فکر میکنه خوب هست رو از فرزندش نمیگیره. مسلما راه سختی هست و باید تلاش زیادی کنیم تا توی این جامعه پر از تناقض چیزی رو به بچه یاد بدیم که باعث رشدش بشه.